با حالتى متعجب گفت: آقاى حسينى! شوخى ات گرفته، چه كسى گم شده، شما خودت مرا آوردى و برايم سنگ جمع كردى و نشاندى و دعا خواندى و نيت را گفتى و بعد هم مرا آوردى اينجا و گفتى اينجا خيام ماست، بنشين الآن سايرين مىآيند و بيرون رفتى و الآن به من مىگويى كى آمدى؟! كجا بودى؟!
۵ / ۱۱
عنايت امام عصر عليه السلام به زائر بيمار
سومين خاطره جناب حجة الإسلام سيّد يحيى حسينى۱ از عنايت به يكى از زائرين بيمار به اين شرح است:
در حجّ تمتع سال ۱۳۶۳ هجرى شمسى برابر با ۱۴۰۴ هجرى قمرى به عنوان معاون مدير كاروان ۱۹۰۴ يزد به مديريت مرحوم حاج محمّد تقوى بافقى رحمه اللَّه در خدمت زائران بيت اللَّه الحرام و رسول اكرم؟ص؟ اسلام بودم. در آن سفر مرحوم حاج سيّد كاظم رضوى بحرمردى روحانى كاروان بودند.
برنامه هميشگى اين جانب در سالهايى كه مسئوليتى (معاون، مدير يا روحانى) عهده دار بودم، اين بود كه بعد از فراغت از اعمال حج، اتوبوسى كرايه مىكردم و زائرينى كه توانايى جسمى خوبى داشتند را با كرايه خودشان به زيارت دوره مىبردم.
در آن سال نيز اتوبوسى كرايه و از توانمندان ثبت نام كرديم. برنامه طورى تنظيم شده بود كه بعد از نماز صبح حركت كنيم. بعد از نماز راه افتاديم، طورى كه وقتى طلوع كرد، قسمتى از جبل النور را بالا رفته بوديم. زائران با شوقى زايدالوصف به طرف غار حرا در حركت بودند. بالاى كوه مقدارى از تاريخ مرتبط با آنجا را براى زائرين بيان كردم. بعد از مدتى به طرف پائين حركت كرديم و خودم پشت سر همه