267
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

دوازده كيلو است و به تمام پاها و دست‏ها ريشه دوانيده و چندين ساعت بايد زير عمل جرّاحى قرار گيرد و صد در صد ، خطر مرگ ، حتمى است؛ زيرا كه بايستى در سه ماهه اوّل تشخيص بدهند و عمل كنند و حالا متجاوز از نُه ماه است و خطر، محرز است و بالاخره اظهار كرد: عمل [جراحى‏] كنيد، مى‏ميرد و عمل هم نكنيد، بعد از سه روز ديگر مى‏تركد . و پس از مشورت با دكتر، جواب داد : اگر عمل كنيد و بميرد، بهتر است از اين كه بتركد. و قرار شد فردا صبح جمعه آمبولانس آبى از آبادان به رود كارون بفرستد و مريضه را براى عمل به آبادان ببرند. ضمناً گفتند : بايد برويد در شهربانى و تعهّد كنيد كه اگر مريضه از بين رفت، مسئوليتش متوجّه اطبّاى مريض‏خانه نباشد؛ چون خطر مرگ، حتمى است . و والده علويّه‏اش و خود مريضه، از اين مذاكرات مطّلع شدند و بعد از رفتن دكتر كنكو، شروع به گريه و زارى نمودند و مريضه، بى‏اختيار اشك مى‏ريخت و مادرش به سر و سينه خود مى‏زد و گريه مى‏كرد و براى بنده هم به واسطه مشغله زياد كه بايد به امورات شعبه‏هاى شركت از قبيل دزفول، انديمشك و شوشتر و رامهرمز و بهبهان و هويره و شادگان رسيدگى نمايم، مجال اين كه نيم ساعت بالاى سر مريضه بنشينم نبود. رفتم به اداره و غروب همان پنجشنبه آمدم منزل . ديدم كه مريضه و مادرش مشغول گريه و زارى هستند و مريضه، وصيّت كرد كه بعد از فوت ، جنازه را به تهران حمل كنم. جواب دادم با اين هواى گرم خوزستان به هيچ وجه ميسّر نيست جنازه به تهران حمل شود.
بالاخره وصيّت كرد كه در امام‏زاده هارون دفن گردد و بنده، همان اوّل شب، كارهاى مقدّماتى دفن و كفن را فراهم كردم. يك‏مرتبه در همان انقلاب، يادم آمد خوابى كه در ساوه ديده بود و امام عصر عليه السلام فرموده بود هر وقت تو مرا صدا بزنى، من دادرس تو اَم. به مريضه گفتم: خوابى كه در ساوه ديده بودى، حقيقت داشت يا خير؟ با اشاره، حالى كرد كه : بلى. گفتم: امشب ، شب تولّد همان امام زمان عليه السلاماست، به علاوه شب جمعه است و شب زايد النور است و إن شاء اللَّه دعا مستجاب


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
266

امام عصر عليه السلام با انگشت سبابه اشاره مى‏فرمايند . فوراً مار غيب مى‏شود و بعد ايشان به بانو نيك‏صفت مى‏فرمايد: «هر وقت مرا صدا بزنى، من دادرس تو اَم» و يك‏مرتبه از خواب بيدار مى‏شود و فردا صبح كه براى بنده تعريف كرد، بنده از نظر اهميّت نوشتم و ضبط كردم و اين طور تعبير كردم كه اگر به بلايى مبتلا شوى ، بايد به امام زمان توسّل بجويى .
تقريباً دو ماهى از اين خواب گذشت، بانوى نام‏برده، مبتلا به آماس شكم شد و تدريجى ورم شكمش زياد مى‏شد بدون درد ، و تورّمى كرد كه [به نظر مى‏رسيد ]حامله است و در همين حال كه اوايل سال ۱۳۱۷ش بود ، از طرف شركت مركزى، بنده را به رياست ايالتى اداره پنبه و پشم پوست اهواز مأمور كردند و ناچار به اتّفاق مريضه به طرف اهواز حركت كرديم. پس از ورود به اهواز، ورم شكم مريضه به تدريج زياد مى‏شد و پس از چند ماه، بسترى شد كه قادر به حركت نبود و شروع به درد كرد و تدريجاً از نُه ماه گذشت . قابله‏ها آمدند و دكترها آمدند و كنسولتاسيون كردند و بالأخره تشخيص ندادند و قابله‏ها مى‏گفتند بچّه دوقلوست و مرده‏اند و بالاخره آماس شكم، إلى پنجاه سانتى متر رسيد و بالا آمد. دكترها از معالجه عاجز شدند و مريضه را جواب كردند .
مرحوم صولت السلطنه هزاره‏اى كه آن زمان در اهواز بود و به اداره پنبه و پوست مراجعاتى داشت، قضيّه را فهميد و به توسّط رئيس شركت نفت اهواز (آقاى قوامى)، از دكتر كنكوى انگليسى ، رئيس مريض‏خانه آبادان ، دعوت كرد كه عيادتى از مريضه بكند و دكتر نام‏برده، روز پنجشنبه چهاردهم شعبان المعظّم ۱۳۵۷ق مطابق سال ۱۳۱۷ش وارد منزل بنده شد. به محض اين كه چشمش به مريضه افتاد، فوق العاده متأثّر و متحيّر [شد] و از روى چادرنماز با انگشت سبابه‏اش به پهلوى راست و چپ مريضه فشار داد و تشنج شديدى به مريضه رخ داد و فورى اظهار كرد كه : جانور موسوم به ... است (كه بنده، اسم آن را فراموش كردم) و مى‏گفت به وزن

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 12783
صفحه از 432
پرینت  ارسال به