263
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

براى چند هفته داشتم، كه اگر از طريق هواپيما امكان پذير نبود، با اتوبوس مشرّف شوم و برنامه رفتنم تا چهل هفته ادامه داشته باشد، و اگر قطع شد، از نو شروع كنم.
در هفته سى و ششم، يا سى و هفتم، شب چهارشنبه مشغول اعمال مسجد جمكران بودم. سر به سجده گذاشتم براى صد صلوات. يك مرتبه ديدم هياهويى بلند شد كه «آقا [امام زمان(عج)] مشرّف شدند». من در حال سجده نمى دانستم وظيفه من چيست؟ نذر خود را رها كنم و درك فيض محضر آقا را بنمايم، يا برنامه خود را ادامه دهم؟
با خود گفتم: وظيفه من اين است كه به عهد و نذر خود عمل كنم كه آن، واجب تر است. صلوات من تمام شد. بلند شدم در نماز آقا شركت كردم و به تشهّد ايشان رسيدم. وقتى كه خواستند تشريف ببرند، جمعيت هجوم آوردند. من توانايى نداشتم. بلند شدم و تكيه به ديوار دادم. وقتى به من رسيدند، حالم منقلب بود. وقتى چشمشان به من افتاد، با شدّتى عجيب و غريب فرمودند: «حاجت تو برآورده شد. بلند سلام كن!». سلام كردم و تمام شد. اما آن هيبت و شدّتِ بيان، مرا از حال برد. به زمين افتادم. ديگر هيچ چيز متوجه نشدم. اطرافيان، خيال كردند حالت غشوه بر من مستولى شده و شروع كردند به آب پاشيدن. به حال آمدم. آن جا نشستم تا آرامش پيدا كردم. تا طلوع آفتاب، حدود يك ساعت طول كشيد. و بعد، از مسجد خارج شدم؛ ولى برنامه آمدن به مسجد جمكران را تا كامل شدن چهل شب چهارشنبه، ادامه دادم.
با عنايت و توجهات مولا، قدرت سخن گفتن به من بازگشت. به همين جهت، وقتى به مشهد بازگشتم، عهد كردم آنچه را دارم، تقديم كنم. محلّى داشتم در مقابل بازار رضا به نام پاساژ موسى (فعلى) كه داراى ده هزار متر بناى ساختمان و يكصد و هشتاد مهمانپذير بود. اين بنا را كه در پنج طبقه و دو طبقه همكف آن تجارى با يكصد و هشتاد باب مغازه، به انضمام كليه [امكانات براى ]نيازمندى‏هاى زائران و


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
262

ساعت ۲ شد. برادرم آمد مرا ببرد. آقاى علوى هم حضور داشت. وى گفت: آقاى بلورساز! من نمى‏گذارم ايشان تنها باشد. بايد حتماً بيايد منزل ما. منزل آقاى علوى در قلهك بود. بالأخره آقاى علوى ما را براى صرف نهار به منزل خود برد. پاسخ‏هاى من به سؤال‏هاى ايشان، همه كتبى بود.
پس از صرف ناهار، آقاى علوى به برادرم گفت: اگر شما مى‏خواهيد تشريف ببريد، برويد. ايشان امشب مهمان ماست. منتظر نباشيد. آدرس منزل و شماره تلفن خودش را هم به او داد.
من نوشتم: اجازه رفع زحمت بدهيد. ولى ايشان موافقت نكرد. شب منزل ايشان بودم. پس از تهجّد، به من فرمودند: من تا طلوع آفتاب، بيدار هستم و بعد از نماز صبح، به خواندن قرآن و اعمال مستحبّى مى‏پردازم. شما اگر مايل هستيد، استراحت كنيد.
نوشتم: خير! تا اوّل آفتاب، در خدمت شما هستم. پس از صرف صبحانه، ايشان فرمود: با قرآن استخاره كردم كه اگر خوب آمد، شما را براى درمان، راهنمايى كنم. اين آيه آمد: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ ما هُوَ شِفاءٌ و رَحمَة» .۱ سپس به مطلبى كه آقا شيخ عباس قمى در مفاتيح در مورد مسجد جمكران نقل كرده، اشاره كرد و به من گفت: عهد كن چهل شب چهارشنبه به جمكران مشرّف شويد. «تو كه هر كجا رفتى، خوب نشدى. يك كارى من مى‏گويم، انجام بده. اگر نتيجه نداد كه ثواب مى‏بَرى و اگر نتيجه داد، خدا را شكر كن، و آن اين است كه چهل شب چهارشنبه برو مسجد جمكران و متوسل شو»۲ اگر خداوند صلاح بداند، شفا عنايت مى‏فرمايد.
من راهنمايى ايشان را پذيرفتم و برنامه خود را طورى تنظيم كردم كه چهل هفته مرتب از مشهد به جمكران بروم. به همين جهت، هميشه بليط هواپيما و اتوبوس

1.اسرا: آيه ۸۲ .

2.قسمتى كه ميان گيومه است، از نقل آية اللَّه صافى - كه مورد تأييد آقاى بلورساز قرار گرفت - افزوده شد.

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9803
صفحه از 432
پرینت  ارسال به