261
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

به همين منوال ماندم. قدرت تكلم نداشتم. اگر كسى چيزى مى‏پرسيد، پاسخ او را با نوشته مى‏دادم.
مدتى گذشت. خانمم به ناراحتى دندان مبتلا شد. به دكتر شمس مراجعه كرد. موقع كشيدن دندان، بدنش به لرزه درآمده بود دكتر به او مى‏گويد: خانم! كشيدن دندان، ناراحتى ندارد. چرا ناراحتى؟!
وى پاسخ مى‏دهد: كه براى همسرم چنين اتّفاقى افتاده و او نزديك سه ماه است نمى‏تواند صحبت كند. پزشك به همسرم مى‏گويد: من دندان شما را نمى‏كشم... .
خانمم پس از اين ماجرا رفتارش با من عوض شد. خيلى به من اظهار محبت مى‏كرد. اربعين سيّد الشهدا پيش آمد. ايشان مشغول زيارت شد. من او را قسم دادم كه بگويد چه اتّفاقى افتاده كه اين گونه نسبت به من اظهار محبت مى‏نمايد؟
او در پاسخ، شروع كرد به گريه كردن و گفت كه دكتر شمس به او گفته كه عَصَب گويايى شما قطع شده و ديگر به هيچ وجه، خوب نخواهى شد.
به پزشك‏هاى ديگرى در تهران، اصفهان و شيراز مراجعه كردم؛ ولى نتيجه‏اى نداشت، تا اين كه روزى به تهران آمده بودم. در مسجد امام، نمازم را فُرادا [با حديث نفس ]خواندم. پس از نماز، انقلابى در من پيدا شد. مشغول اعمال خود بودم كه ديدم سيدى [با لباس روحانى‏] دست‏هاى خود را روى پشت من گذاشت و صورت مرا بوسيد و گفت: چه شده؟ چه مشكلى دارى؟ بگو! من مشكلت را حل مى‏كنم.
من كه قدرت سخن گفتن نداشتم، دو سه بار اشاره كردم كه نمى‏توانم صحبت كنم. آخر، ناچار شدم كاغذ و قلم درآوردم و نوشتم: بنده مطلقاً قدرت گويايى ندارم. مشكل من اين است كه نمى‏توانم صحبت كنم. چه فرمايشى داريد؟
وى گفت: من سيّد جلال علوى تهرانى هستم. آيا شما اين جا، منتظر كسى هستيد؟ عرض كردم: بله. قرار است ساعت ۲ برادرم بيايد دنبالم، هنوز ساعتِ ۲ نشده.


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
260

را بدين سان بيان كرد:
بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏
اسم: عبد الرحيم. فاميل: بلورساز مشهدى. اسم پدر: محمّد تقى. ساكن خراسان رضوى. بنده [در سال ۱۳۵۵ شمسى‏] مبتلا شدم به ناراحتى دندان. به چند پزشك مراجعه كردم. همه محوّل كردند به دانشگاه علوم پزشكى مشهد. از شدّت ناراحتى مجبور شدم به دانشگاه علوم پزشكى مشهد - كه در پارك ملت مشهد است - مراجعه كردم.
نشستم تا نوبتم شد. مأمورى آمد مرا برد و رسيدگى كردند. گفتند: بايد دو آمپول تزريق شود تا آماده گردد. دو آمپول تزريق كردند. پس از نيم ساعت آمدند و دست به صورتم زدند. گفتند: حالا آماده است. لباس تنم كردند و بردند زير دست يك پزشك و او دندان را كشيد. بنده زاده هم پزشك است به نام محمود بلورساز. ربع ساعت بعد، آقاى پزشك به پسرم گفت: كيستى در دهان ايشان پيدا شده است كه خطرناك است. با ايشان صحبت كنيد كه اگر صلاح مى‏دانيد، الآن كه در اتاق عمل است، آن كيست را هم برداريم. بنده اشاره كردم كه بلامانع است. آقاى دكتر دستور داد چيزهايى كه لازم بود، گرفتند و آوردند. مرا روى تخت خواباندند و [با جرّاحى، ]كيست را برداشتند. من از هوش رفتم، به گونه‏اى كه متوجه نشدم چه زمانى مرا به اتاق بردند. پس از يك ساعت، مرا به منزل منتقل كردند. خيلى ناراحت بودم [و درد داشتم‏] قبل از اين عمل [جرّاحى‏] آرامش بيشترى داشتم. [خانواده ام ]به پزشك مراجعه كردند كه ايشان خيلى درد مى‏كشد. وى گفته بود كه عمل او سنگين بوده است. درد او برطرف مى‏شود. چند روز گذشت؛ اما من قدرت گويايى نداشتم.
حدود دو سه ماه، اين وضع ادامه داشت. به پزشك مراجعه كردم. گفت: چيزى نيست. شوكه شده ايد و تا دفع نشود، قدرت گويايى شما به صورت اول بر نمى‏گردد.

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9918
صفحه از 432
پرینت  ارسال به