247
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

آن كه چيزى به زبان بياورم، متوجّه شدم و در خاطرم اين معنا گذشت كه: خدايا! اين ، داعىِ حق است و اولاى مردم به اجابت كردن او ، حجّت است. من ميل دارم كه ايشان تشريف‏فرما شود و به تشييع پدرم حاضر گردد. تا آن كه جنازه پدرم را بعد از غسل و كَفن، حمل نمودند تا لب قبرى كه در محلّ موجودِ الآن است. همين كه خواستند جنازه را وارد قبر نمايند، من خود جلو رفتم كه مباشرت اين كار نمايم. ممانعت كردند كه : تو حالا، حالت اين كار ندارى. بگذار به كس ديگر. پس آمدم و در كنارى خزيدم، و در پهلوى من بود جناب سالك عوالم باطنيه و صاحب مقامات شامخه ، آخوند حاجى ملّا زمان، كه از اوتاد زمان بود. ناگاه ديدم رعشه به اندام جناب آخوند افتاد و بى اختيار، خود را به من چسبانيد و هى مى‏گفت: آقا سيّد حسن! حضرت حجّت اين جاست! حضرت حجّت اين جاست! و به دست خود به سمت قبر اشاره مى‏نمود. پس به او گفتم: تو از كجا مى‏گويى؟ در جواب گفت: من از بويش مى‏شناسم.۱

۴ / ۱۹

سيّد عبد الحسين لارى ۲

۸۹۱.شيخ عبد الحميد مهاجرى،۳ از شخص مورد اعتمادى، از سلطان الواعظين آية اللَّه كرمانى ، نقل مى‏كند كه: من با سيّد عبد الحسين لارى در سفر مكّه همراه بودم و از بركات و فيوضاتش بهره‏مند مى‏شدم. شبى از شب‏ها با هم نشسته بوديم و صحبت مى‏كرديم. سيّد عبد الحسين لارى فرمود: مشكلى علمى براى من پيش آمده است؛

1.شرح احوال حضرت آية اللَّه العظمى اراكى، ص ۵۲۶ . نيز، ر.ك: العبقرى الحسان: ج ۲ ص ۱۶۲ ياقوت ۶۰.

2.حاج عبد الحسين موسوى لارى : متولّد سال ۱۲۶۴ ق (۱۲۶۶ ش) در نجف اشرف و متوفّاى سال ۱۳۴۲ ق، در جهرم است. وى از علماى بزرگ فارس بود و از اساتيدى مثل ميرزاى شيرازى و ملّا حسين‏قلى همدانى بهره گرفته. مرحوم ميرزاى شيرازى ايشان را مأمور به اقامت در لار نمود.

3.از ائمّه جماعت و اهل منبر شهرستان جهرم است.


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
246

ملّا على از جلو و من از عقب ايشان روان شديم تا درب صحن مقدّس رسيديم و آن زمان، مثل حاليه نبود. ممكن بود درِ صحن را از طرف بيرون باز كرد. پس در را باز نموديم و وارد صحن شديم تا رسيديم به پلّه‏هايى كه بايد از آن پايين رفت و در سرداب مقدّس وارد شد. همين كه به ابتداى پلّه‏ها رسيديم، يك‏مرتبه در آن شب ظلمانى، ديديم در ته پلّه‏ها متّصل به درگاه سرداب، به قدر يك قامت انسان يك پارچه نور ايستاده است و ديگر شمايل مبارك در وسط نور، نمايان نيست و نور، مانع از ديدن آن گرديده است.
مرحوم حاج ملّا على - كه جلو بود - رو به من كرد و گفت: «تَشُوف؟»، يعنى مى‏بينى؟ گفتم: بلى. پس به همان حال باقى مانديم و از جاى خود حركت ننموديم و آن نور مقدّس نيز در محلّ خود باقى بود و ما ناظر به آن، تا مقدار ده دقيقه تقريباً گذشت. پس منتقل شد به جوف سرداب. پس ما هم از پلّه‏ها پايين رفتيم. وقتى وارد سرداب شديم، ديگر به چشم من چيزى نيامد؛ امّا به چشم جناب حاجى آخوند، مرئى بود يا نه؟ العلم عند اللَّه تعالى.
دوم: باز ايشان نقل كرد از همان آقا - سلّمهما اللَّه إن شاءاللَّه - كه : در زمانى كه پدرم مرحوم آقا سيّد هادى به رحمت ايزدى پيوست، امر نمودم كسى برود بالاى گل‏دسته به جهت اعلام به فوت آن مرحوم. حاضرين گفتند: تمام مردم باخبرند و دكان و بازارها را بر چيده‏اند، احتياج به بالاى گل‏دسته رفتن نيست.
فرمود: من چون در اخبار برخورده بودم به چيزى كه مضمونش اين بود كه: هر گاه مؤمنى از دنيا برود، پس منادى به فوت او اعلام كند، اوّل كسى كه حاضر در تشييع جنازه آن مؤمن خواهند شد، امام آن عصر است. لهذا دوست داشتم كه در [تشييع ]جنازه پدرم اين سعادت عظما حاصل گردد. امر نمودم كه با وجود اطّلاع مردم من ميل دارم به اين مطلب.
بالجمله، منادى رفت. همين كه رفت و صدايش بلند شد، من در قلب خود بدون

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9911
صفحه از 432
پرینت  ارسال به