239
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

زود بپردازم، امّا پول نقد همراه نداشتم. روز پنجشنبه به زيارت امام كاظم عليه السلام و امام جواد عليه السلام رفتم و بعد از زيارت، نزد عالم آن جا رفتم و بدهى‏ام را تقسيط كردم و اواخر روز به بغداد باز گشتم و چون پولى نداشتم، پياده آمدم.
نيمى از راه را آمده بودم كه سيّد جليل باهيبتى را ديدم كه پياده به كاظمين مى‏رود. سلام دادم و پاسخ داد و به من فرمود: «اى فلان!» و نام مرا برد «چرا شب جمعه با اين شرافت را در جوار مزار دو امام نماندى؟».
گفتم: سَرور من! كار مهمّى دارم كه بايد باز گردم.
به من فرمود: «همراه من باز گرد و اين شب شريف را نزد دو امام ، سپرى كن و فردا سراغ آن كار مهم برو، إن شاء اللَّه!».
با سخن او دلم آرام گرفت و با اطاعت از او باز گشتم. به همراهش در كنار رودى جارى و زير سايه درختانى سبز و خرّم راه مى‏سپرديم. هوا عالى بود و من غافل از اين كه اين همه نعمت از كجاست. به خاطرم رسيد : چگونه او مرا با نام صدا زد، با آن كه من او را نمى‏شناسم؟ امّا با خود گفتم: شايد او مرا مى‏شناسد و من فراموش كرده‏ام.
سپس با خود گفتم: گويى اين سيّد از من سهم سادات مى‏خواهد. من دوست داشتم از سهم امام به او چيزى برسانم. به او گفتم: از حقّ شما [سادات‏] ته مانده‏اى بر گردن من است كه با فلانى هماهنگ كرده‏ام [به تقسيط] بپردازم.
او به من لبخند زد و فرمود: «آرى، بخشى از حقّ ما را به وكيلان ما در نجف رساندى».
من بر زبانم جارى شد كه بپرسم: آنچه پرداختم مقبول است؟ فرمود: «آرى».
به خاطرم خطور كرد كه او عالمان بزرگ نجف را وكيل خود مى‏خواند و اين را بزرگ شمردم؛ امّا [با خود] گفتم: عالمان، وكيل در قبض حقوق سادات هستند، و غفلت همچنان مرا در بر گرفته بود.
سپس گفتم: اى سَرور ما! تعزيه‏خوانان حسين عليه السلام حديثى مى‏خوانند كه مردى در


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
238

اين حالت دست داد و نوشتم و فرستادم.۱

۴ / ۱۵

شمارى از مراجع تقليد

۸۸۷.محدّث نورى‏ مى‏نويسد كه: محمّد بن احمد بن حيدر كاظمى حسنى حسينى،۲حكايتى را از شخصى برايم نوشت كه آن شخص گفته است: سال‏ها بود مى‏شنيدم كه برخى از متديّنان مورد اطمينان، از كاسبى بغدادى‏۳ نام مى‏بردند كه مولايمان امام منتظر عليه السلام را ديده است. من آن مرد را به عدالت و وثوق و اداى حقوق مالى مى‏شناختم و با او دوست بودم و مى‏خواستم ماجرايش را بپرسم. مى‏دانستم كه آن را جز به برخى از نزديكانش نمى‏گويد تا مبادا انكارش كنند و يا به فخرفروشى متّهمش نمايند.
در هر حال، روزى در نيمه‏هاى ماه شعبان سال جارى (۱۳۰۲ق) در تشييع جنازه‏اى به سوى حرم كاظمين، با او هم‏مسير شدم و از او خواستم كه ماجرايش را تعريف كند. او گفت: در سالى از دهه هفتاد (۱۲۷۰ - ۱۲۷۹ق)، مقدارى از سهم امام نزدم بود كه مى‏خواستم به عالمان نجف برسانم و طلبى هم از تاجران نجف داشتم. به نجف و زيارت امير مؤمنان عليه السلام رفتم و طلب‏هايم را وصول كردم و به عنوان سهم امام عليه السلام به عالمان رساندم؛ امّا بيست تومان بر عهده من ماند كه تصميم گرفتم به يكى از عالمان كاظمين برسانم. به بغداد باز گشتم و با آن كه دوست داشتم آن بدهى را

1.سرّ دلبران: ص ۹۹.

2.سيّد محمّد بن احمد بن حيدر بن ابراهيم حسنى حسينى كاظمى (م ۱۳۱۵ق) : او عالمى فاضل، كامل، حديث‏شناس، رجالى، تاريخدان و از شاگردان برجسته شيخ اعظم انصارى، و يكى از اعيان اهل تقوا در شهر كاظمين و از بيت سيّد حيدر كاظمى بود. او تأليفاتى از جمله الدرّ النظيم و منظومه‏اى در اصول فقه دارد (جنّة المأوى: ص ۳۰۹، أعيان الشيعة: ج ۹ ص ۷۲ ش ۲۰۰. نيز، ر.ك: ص ۱۵۲ مرد سبزى‏فروش به نقل از سيّد حيدر كاظمى.

3.راوى گفته است: چون اين شخص هنوز زنده است، نامش را نمى‏برم؛ زيرا بيم آن دارم كه دلگير شود.

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9834
صفحه از 432
پرینت  ارسال به