227
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

جستجوى او به حرم رفتم. درهاى حرم بسته بود و گرد حرم را گشتم و سيّد را نيافتم. به صحن سرداب رفتم، باز بود. از پلّه‏ها، بسيار آهسته و مخفيانه پايين رفتم . همهمه آهسته دو نفر را شنيدم؛ ولى نمى‏فهميدم چه مى‏گويند و با آن كه بى سر و صدا بودم، ناگهان سيّد ندا داد: سيّد مرتضى! چه مى‏كنى؟ چرا از منزل بيرون آمده‏اى؟
مانند چوب، خشكم زد و تصميم گرفتم پاسخ نداده ، باز گردم كه با خود گفتم: حالم از چنين كسى كه در تاريكى و بى‏صدايى مرا مى‏شناسد، پنهان نمى‏ماند. عذر پشيمانى آوردم و در اين ميان، خوب نگاه كردم. ديدم سيّد به تنهايى رو به قبله ايستاده است. فهميدم با غايب از ديدگان انسان - كه درود و سلام خدا بر او باد - صحبت مى‏كرده است.۱

۸۷۷.محدّث نورى از ملّا محمّد سعيد صدتومانى، شاگرد سيّد بحر العلوم رحمه اللَّه نقل كرده است كه : در مجلسى ، سيّد بحر العلوم ، قضاياى ديدن امام مهدى عليه السلامرا ياد مى‏كرد و گفت: روزى علاقه پيدا كردم در وقت خلوتى به مسجد سهله بروم و رفتم. مسجد را پر از مردم ديدم، در حالى كه به ياد ندارم در آن ساعت، كسى آن جا بوده باشد . داخل شدم و ديدم صف‏هاى نماز جماعت پر است. كنار ديوار روى پشته‏اى از شن ايستادم تا جايى بيابم و يافتم و به آن جا رفتم.
ملّا محمّدسعيد مى‏گويد: در اين ميان، يكى از حاضران مجلس پرسيد: آيا مهدى عليه السلام را آن جا ديدى؟ كه سيّد ساكت شد . گويى كه از خواب بيدار شده باشد، و هر چه از او خواسته شد كه قضيّه را تا پايان بگويد، نگفت.۲

۸۷۸.محدّث نورى، از ملّا زين العابدين سلماسى‏ نقل كرده است: در حرم عسكريّين عليهما السلام در

1.جنّة المأوى (چاپ شده در بحار الأنوار): ج ۵۳ ص ۲۳۸ ح ۱۳، نجم الثاقب: ص ۴۱۱ ح ۷۷.

2.جنّة المأوى (چاپ شده در بحار الأنوار) : ج ۵۳ ص ۲۴۰ ح ۱۴، نجم الثاقب: ص ۴۱۲، ح ۷۸.


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
226

سيّد به من فرمود: قليان را بيرون ببر و خود بدون وقار و سكينه، به شتاب رفت و در را باز كرد و عربى جليل القدر را به درون خانه آورد و در بالا نشاند و خود نزديك در با فروتنى تمام نشست و اشاره كرد كه قليان نياورم. ساعتى به گفتگو نشستند و سپس آن مرد عرب برخاست كه سيّد به سرعت برخاست و در را گشود و دست او را بوسيد و سوار بر شتر و روانه‏اش كرد و خود ، رنگ برگشته باز گشت و حواله‏اى به من داد تا آن را نزد مردى صرّاف كه در كوه صفا مى‏نشست، نقد كنم. حواله را گرفتم و نزد صرّاف بردم. او حواله را بوسيد و پول فراوانى به من داد و با كمك باربران و روى شانه، آن را به خانه آورديم.
روزى به سراغ صرّاف رفتم تا حالش را بپرسم و از آن حواله جويا شوم . نه صرّافى ديدم و نه دكانى و از برخى حاضران در آن جا پرسيدم . گفتند: ما هيچ گاه به ياد نداريم كه صرّافى در اين جا بوده باشد . و من فهميدم كه آن، رازى از خداى منّان و لطفى از الطاف رحمان است.۱

۸۷۶.محدّث نورى‏ با سندش از سيّد مرتضى، همسر خواهرزاده سيّد بحر العلوم ، كه در سفر و حضر همراه او بوده، نقل كرده است كه: در يكى از سفرهاى زيارتى سيّد به سامرّا، همراه سيّد بودم. او در حجره، تنها مى‏خوابيد و حجره من كنار حجره ايشان بود و من از آغاز شب تا پاسى از آن، در خدمت مراجعان به سيّد بودم.
شبى طبق عادت، جلوس كرده و مردم هم گِردش بودند؛ امّا احساس كردم كه گويى مى‏خواهد از مردم كناره بگيرد و به خلوت برود. از اين رو، با مردم به گونه‏اى سخن مى‏گفت كه بفهمند بايد زود بروند. مردم رفتند و به من نيز فرمان داد بروم. به حجره‏ام رفتم و به فكر فرو رفته بودم و خوابم نَبُرد و پس از مدّتى، مخفيانه به درب حجره‏اش رفتم. چراغ روشن بود؛ امّا كسى نبود. فهميدم سيّد نخوابيده است. در

1.جنّة المأوى (چاپ شده در بحار الأنوار) : ج ۵۳ ص ۲۳۷ ح ۱۲، نجم الثاقب: ص ۴۱۰ ح ۷۶.

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 11502
صفحه از 432
پرینت  ارسال به