[پسر] گفت: «زيرا آن ، بهاى گندمى است كه صاحبش در تقسيم آن ، بر كشاورز خود ستم كرده است؛ چون سهم خود را با پيمانهاى تمام و پُر برداشته و سهم كشاورز را با پيمانه ناتمام داده است» .
مولايمان (امام عسكرى عليه السلام) فرمود: «درست گفتى، پسر جان!» .
سپس فرمود: «اى احمد بن اسحاق ! همه آن را ببَر و به صاحبانشان باز گردان و يا وصيّت كن كه باز گردانند ، كه ما هيچ نيازى به آنها نداريم . پارچه پيرزن را بياور» .
احمد گفت: و آن پارچه ، در جامهدانم بود و از يادش برده بودم... .
سپس مولايمان امام عسكرى عليه السلام و آن پسر برخاستند تا نماز بخوانند و من از نزد آنان به دنبال احمد بن اسحاق بيرون آمدم كه ديدم گريهكنان از رو به رو مىآيد . گفتم: چرا دير كردى و گريه مىكنى؟
گفت: آن پارچهاى را كه مولايم از من خواست بياورم، گم كردهام.
گفتم: تقصيرى ندارى . به ايشان خبر بده. و او به شتاب رفت و خندان باز گشت ، در حالى كه بر محمّد صلى اللّه عليه و آله و خاندان محمّد درود مىفرستاد. گفتم: چه خبر؟
گفت: پارچه را ديدم كه زير پاهاى مولايم گسترده بود و بر آن نماز مىخواند.
ما خداى متعال را بر آن ستوديم و سپاس گفتيم و پس از آن روز ، به منزل مولايمان رفت و آمد مىكرديم ؛ امّا آن پسر را نزد او نمىديديم... .۱
۱ / ۱۲
يعقوب بن منقوش
۷۶۹.يعقوب بن منقوش۲ گفته است كه : بر ابو محمّد، امام عسكرى عليه السلام كه بر سكّويى در
1.كمال الدين: ص ۴۵۴ ح ۲۱، دلائل الإمامة: ص ۵۰۶ ح ۴۹۲ (در سند دلائل الإمامة آمده است كه : عبد اللَّه بن محمّد الثعالبى در رجب سال ۳۷۰ ق براى عبدالباقى بن يزداد نقل كرده است) ، الثاقب فى المناقب: ص ۵۸۵ ح ۵۳۴، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۷۸ ح ۱.
2.يعقوب بن منقوش ، از ياران امام هادى عليه السلام و امام عسكرى عليه السلام است (ر. ك: رجال الطوسى: ص ۳۹۳ ش ۵۸۰۰ و ص ۴۰۳ ش ۵۹۱۳).