173
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

آقاى اراكى فرمودند كه: من به صدق و راستى اين دختر، قطع و يقين دارم و او اين داستان را براى كسى حتّى آقاى حاج آقا موسى زنجانى هم نگفته بود.۱

۳ / ۴۵

مردى آرايشگر به نقل از شيخ باقر نجفى‏

۸۵۸.محدّث نورى با سندش از شيخ باقر نجفى كاظمى‏۲ نقل مى‏كند كه: مردى راستگو به پيشه آرايشگرى مشغول بود و پدرى مسن داشت كه او در خدمت كردن به پدرش كوتاهى نمى‏كرد و تنها شب‏هاى چهارشنبه، از خدمت او مرخّص مى‏شد و به مسجد سهله مى‏رفت. سپس رفتن به مسجد را ترك كرد. از او علّت را پرسيدم. گفت: چهل شب چهارشنبه رفتم و آخرين شب تا نزديك مغرب نتوانستم بروم و چون شب شد، تنها راه افتادم. شبى مهتابى بود و يك سوم راه باقى مانده بود كه عربى اسب‏سوار را ديدم كه به قصد من مى‏آيد. با خود گفتم: اين، لباس [و پول‏] مرا به غارت خواهد بُرد و چون به من رسيد، با زبان اعراب صحرانشين، مقصدم را پرسيد. گفتم: به مسجد سهله مى‏روم.
فرمود: «چيزى خوردنى همراه دارى؟».
گفتم: نه.
فرمود: «دستت را به جيبت ببر».
گفتم: چيزى در آن نيست. او با شدّت بيشترى سخنش را تكرار كرد تا دست به جيبم بردم و مقدارى كشمش يافتم كه براى بچّه‏ام خريده و از ياد برده بودم.
سپس مرد عرب، سه بار به من فرمود: «تو را به عَود، سفارش مى‏كنم»، و عَود در

1.شرح احوال حضرت آية اللَّه العظمى اراكى : ص ۵۹۸ ، گنجينه دانشمندان : ج ۲ ص ۶۴. اين ماجرا را آية اللَّه اراكى در ۲۶ ربيع الثانى ۱۳۹۳ق نقل نموده است.

2.شيخ باقر بن شيخ طالب بن شيخ حسن بن شيخ هادى نجفى كاظمى : فاضل، عالم و ثقه، اديب، شاعر و از بزرگان فضلاى عرب در نجف به شمار مى‏رفت (أعيان الشيعة: ج ۳ ص ۵۳۹ ، جنة المأوى (چاپ شده در : بحار الأنوار: ج ۵۳) : ص ۲۴۰ حكايت ۱۵).


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
172

۳ / ۴۴

صبيّه آية اللَّه اراكى‏

۸۵۷.عدّه‏اى از شاگردان آية اللَّه العظمى آقاى اراكى‏، از معظّمُ له خواستند كه داستان تشرّف دخترشان را خدمت امام عصر - أرواحنا فداه - بيان كنند. فرمودند: اين دخترم به احكام شرعى و دستورهاى مذهبى، كاملاً وارد بوده و نسبت به اعمال شرعى، پايبند است. بنده از دوران كودكى تا به حال، مواظب حال او بودم، تا اين كه چندى پيش مى‏خواست عازم مكّه شود؛ ولى شوهرش نمى‏توانست همراه او برود و پسرش هم راضى نشد كه همراه او به مكّه مشرّف شود.
سرانجام، بنا بر اين شد كه در معيّت آية اللَّه آقاى حاج آقا موسى زنجانى و خانواده ايشان به حج مشرّف شود. موقع خداحافظى، او از تنهايى اظهار نگرانى مى‏كرد و مى‏گفت: با اين وضع، چگونه اعمال حج را به جا آورم؟
من به او ياد دادم كه اين ذكر «يا حفيظ يا عليم» را زياد بگويد. ايشان خداحافظى كرده و به حج رفت. روزى كه از سفر حج باز گشت، خاطره‏اى براى من نقل كرد كه: موقع طواف خانه خدا، من معطّل ماندم. ديدم كه با اين ازدحام و جمعيت نمى‏توانم طواف كنم. لذا در كنارى به انتظار ايستادم. ناگهان صدايى شنيدم كه مى‏گفت: «ايشان امام زمان است. متّصل شو به امام زمان خود و پشت سر او طواف كن!» . ديدم آقايى در ميان جمعيت ، جلو است و دور او حلقه‏اى زده شده كه هيچ كس وارد آن حلقه نمى‏توانست بشود. من وارد آن حلقه شدم. دستم را به عباى ايشان گرفتم و مكرّر مى‏گفتم: قربان شما بروم! و هفت بار دور خانه خدا را بدون هيچ ناراحتى‏اى طواف كردم.
آقاى اراكى فرمودند كه: من از دخترم پرسيدم: در مرتبه بعد ، چگونه طواف كردى؟ گفت: به دنبال آقا، طواف كردم.

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9553
صفحه از 432
پرینت  ارسال به