171
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

فتح لام). عرب‏هاى عوام، به مُلّا مى‏گويند؛ ولى نظر به اين كه صحبت ما فارسى بود، توضيح خواسته، پرسيدم: آقاى عالِم اند يا آقاى عالَم اند؟ تعجّب كردم و از اين حرف خوشم نيامد و در دل گفتم: چه قدر مبالغه مى‏كند! اين لقب، سزاوار ولىّ عصر است، نه كس ديگر - و ايشان هنگام نقل اين قصّه، زار زار گريه مى‏كردند - .
در اين اثنا، شخصِ نشسته فرمود: «براى شيخ محمّد ، آب بياوريد». ناگهان ديدم شخصى حاضر و آماده، جام آبى به دست داشت. من گفتم: تشنه نيستم و آب را رد كردم. پس از صرف افطار، به جاى خود برگشتم كه دوباره نماز بخوانم و مشغول اعمال شوم. ناگاه احساس كسالت كرده و سر خود را به ديوار تكيه دادم و خوابم برد. وقتى چشمم باز شد ، ديدم هوا بى‏اندازه روشن است ، كه من درز آجرهاى ديوار مقابل را به خوبى مى‏ديدم يقين كردم صبح شده. بسيار افسوس خوردم كه آمده بودم شب را به عبادت احيا نمايم، [امّا ]خواب، مرا برده است.
در اين اثنا ديدم كه آن شخصِ خوابيده و جمعى از علما مشغول نماز جماعت و خودش امام آنها بود و نمازشان تمام شده و مشغول تعقيب هستند. گفتم: اينها نماز صبح را خوانده‏اند و مشغول تعقيب اند و شخص نشسته نيز جزء مأمومين بود. از امام سوال نمود كه: اين جوان را همراه خود ببريم؟ جواب داد: «نه! ايشان بايد سه امتحان بدهد» و براى هر امتحانى، وقتى معيّن كردند كه وقت آخرين امتحان، مصادف با سنّ شصت سالگى احقر مى‏شد؛ چون ديدم قريب است نماز صبح قضا شود، از جا بلند شده، رفتم وضو گرفتم و به مسجد برگشتم. ديدم هوا بى‏اندازه تاريك است و اثرى از آن اشخاص نيست. بى‏نهايت تعجّب كردم و معلوم شد كه هنوز اوّل شب است و خواب من ، چندان نبوده و دانستم كه آن آقا، ولىّ عصر عليه السلامبوده و نمازى كه مى‏خواندند، نماز عشا بوده. ۱

1.تاريخ علماء و روحانيت دزفول: ج ۲ ص ۸۰۱ ، جرعه‏اى از دريا: ج ۲ ص ۵۳۷ (پانوشت ).


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
170

آية اللَّه خويى، آنچه را كه شنيده، به قلم خود براى ابن العلم مى‏نويسد:
جناب مستطاب مرحوم مبرور جنّت‏مكان خلدآشيان، آقاى شيخ محمّد شوشترى كه قبلاً ساكن نجف و بعداً سال‏ها ساكن كوفه شد، شخصاً و بدون واسطه براى اين جانب چنين نقل نمودند كه: بنا گذاشتم يكى از شب‏هاى قدر ماه مبارك رمضان را نوزدهم يا بيست و يكم - ترديد از بنده است - به مسجد كوفه مشرّف شده و در آن جا احيا نمايم. بدين قصد، از نجف به سمت كوفه حركت نمودم. چون هوا گرم بود، قبل از دخول مسجد به سمت نهر احمَيديّه - كه قدرى بالاتر از مسجد بود - رفته و جهت رفع گرما قدرى آب به خود زده و بعداً وارد مسجد شده، رأساً به محراب امير عليه السلام مشرّف و پس از اذان مغرب، نماز خوانده و پس از نماز، جهت افطار حركت كردم. قبلاً به ذهنم خطور كرده بود كه چه قدر خوب است چشمم به جمال ولىّ عصر - عجّل اللَّه تعالى فرجه - منوّر [شود] و تسليت بگويم.
همين كه از محراب مذكور قدرى دور شدم، در يكى از ايوان‏هاى مسجد، دو نفر را كه يكى دراز كشيده و ديگرى نشسته بود، ديدم. شخص نشسته، مرا به نام صدا كرده و گفت: شيخ محمّد! كجا مى‏روى؟ تعجّب كردم كه اين مرد ناشناس، نام مرا از كجا مى‏داند! جواب دادم: مى‏خواهم بروم جايى افطار كنم - و افطار من آن شب، نان و خيار چنبر بود - . گفت: همين جا بنشين، افطار كن. من هم نشستم و مشغول افطار شدم. آن شخص، شروع به سؤال از آقايان علماى موجود نجف نموده و حالِ يك به يك را سؤال نمود تا تمام شدند. من از كثرت اطّلاع او تعجّب نمودم كه باز از حال مرحوم آقا سيّد ابو الحسن اصفهانى رحمه اللَّه سؤال نمود. در آن وقت، ايشان يكى از طلّاب علمى بودند و چندان نمى‏شناختم؛ ولى از ترس اين كه مبادا بخواهد حال فرد فرد طلّاب را بپرسد ، گفتم: همه خوب اند. در اين وقت، شخصى كه دراز كشيده بود، چيزى به او گفت كه من نفهميدم. لذا او ساكت شد و بنده شروع به سؤال نموده، گفتم: اين كه خوابيده ، كه است؟ جواب گفتند: ايشان آقاى عالَم اند (عالم به

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9617
صفحه از 432
پرینت  ارسال به