165
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

عمل مُردم، كه نعم المطلوب و اگر هم نمردم، شايد چاره‏اى شود؛ تصميم براى عمل گرفت. و همان روز كه اواخر ربيع الثانى سنه ۱۳۵۳ بود و روز چهارشنبه يا يك هفته ديگر، بنده ملاقات ننمودم، يعنى از عيادتش خجالت مى‏كشيدم. خودش هم از خواستن من خجالت مى‏كشيد.
پس از يك هفته ديدم با كمال خوبى، آمد مطب بنده و اظهار خوش‏وقتى مى‏نمود. قضيّه را پرسيدم. گفت: بلى. شما كه به من آخرين اخطار را نموده و عقيده دكتر معاضد را گفتيد، با اشكِ ريزان و قلب بسيار شكسته، از همه جا مأيوس گفتم: يا على بن موسى! تا كِى من خانه دكترها بروم و بالأخره مأيوس شوم؟! رفتم و يك هفته شروع به روضه‏خوانى و متوسّل به حضرت موسى بن جعفر - أرواح و العالمين فداه - شدم. شب هشتم (شب شنبه) در خواب ديدم يك نفر از دوستان زنانه‏ام - كه شوهرش سيّد و از خدّام آستانه قدس رضوى است - ، يك قدرى خاك آورد، به من داد كه: آقا (يعنى شوهرم) گفت: اين خاك را من از ميان ضريح مقدّس آورده‏ام، خانم بمالند به شكمش. من هم در خواب ماليدم و بعد ديدم دخترم به عجله آمد كه : خانم! برخيز! دكتر سواره آمده دم در (يعنى بنده) و مى‏گويد : به خانم بگوييد بيايد برويم نزد دكتر بزرگ. من هم با تعجيل بيرون آمده، ديدم شما سوار اسب قرمز بلندى هستيد . گفتيد: بياييد برويم. من هم به راه افتادم تا رسيديم به يك ميدان محصورى. ديدم يك نفر بزرگوار ايستاده و جمعيتى كثير در پشت سرش. من او را نمى‏شناختم؛ امّا رسيده، دستش را گرفتم و گفتم: يا حجّة بن الحسن! به داد من برس! اوّل با حالت عتاب به من فرمود كه: «به شما گفت: پيش فلان دكتر برويد؟».
يكى از دكترها را اسم بردند (بنده نمى‏خواهم اسم ببرم). بعد افتادم به قدم‏هايش . باز گفتم: به داد من برس!
ثانياً فرمود كه: «به شما گفت: نزد فلان دكتر برويد؟».
استغاثه كردم . فرمود: «برخيز! تو خوب شدى و مرضى ندارى».


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
164

سرطان است و قابل معالجه نيست. خوب است برود تهران، شايد با وسايل قوّه برقى و الكتريكى، نتيجه گرفته بشود. چنان كه آقاى دكتر ابو القاسم خان و خود بنده در اوّل، همين تشخيص سرطان را داده بوديم، مشار إليها، علاوه بر اين كه حاضر به رفتن تهران نبود، مزاجاً به قدرى عليل و لاغر شده بود كه ممكن بود در دو فرسخ حركت، تلف بشود. در اين هنگام، زير شكم، كاملاً متورّم شده و يك غدّه در زير شكم در محلّ رَحزم، تقريباً به حجم يك انار بزرگ به نظر آمد كه غالباً سبب فشار مثانه و حبس البول مى‏شد و بعد پستان‏ها متورّم و صلب شده، خواب و خوراك به كلّى از مريضه سلب شده. ناچار بودم براى مختصر تخفيف درد، روزى دو دانه آمپول دو سانتى كنين مرفين، تزريق مى‏نمودم كه اخيراً آن هم بى‏فايده و بى‏اثر ماند، تا يك شب به كلّى مستأصل شده، مقدار زيادى ترياك خورده بود كه خود را تلف نمايد. بنده را خبر دادند كه جلوگيرى از خطر ترياك، به عمل گرديد. چون چند سال بود كه اين خانواده - كه از محترمين و معروفين اين شهر هستند - ، با بنده مربوط و طرف مراجعه بودند، خيلى اهتمام داشتم؛ بلكه فكرى جهت اين بيچاره كه فوق العاده رقّت‏آور بود، بشود و از هر جهت مأيوس بودم؛ زيرا يقين داشتم سرطان، شعب و ريشه‏هاى خود را به خارج رَحِم و مبيضه‏ها۱ دوانيده و مزاج هم به كلّى، قواى خود را از دست داده است. براى قطع خيال مشار إليها قرار گذاشتم آقاى دكتر معاضد، رئيس بيمارستان رضوى - كه متخصّص در جرّاحى است - هم معاينه نمايند.
ايشان پس از معاينه به بنده گفتند: چاره منحصر به فرد به نظر من، خارج كردن تمام رحم است. من هم به مشار إليها گفتم كه: شما اگر حاضر به عمل جرّاحى هستيد، چاره منحصر است؛ و الّا بايد همين طور بمانيد. گفت: بسيار خوب. اگر در

1.تخمدان‏ها.

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9855
صفحه از 432
پرینت  ارسال به