161
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

گنبدنما شد. ديدم آن پير محترم ، به گوشه‏اى رفت و متوجّه قبر مطهّر گرديد. پس از سلام و گريه بسيار گفت: بيش از اين لياقت نداشتم كه به قبر شريفت برسم. پس رو به قبله خوابيد و عبايش را بر سر كشيد. پس از لحظه‏اى به بالينش رفتم . عبا را پس زدم. ديدم از دنيا رفته است. از ناله و گريه‏ام مسافران جمع شدند. قدرى حالاتش را كه ديده بودم، برايشان نقل كردم . همه منقلب و گريان شدند. سپس جنازه شريفش را با ماشين به شهر آورده و در صحن مقدّس، مدفون گرديد. ۱

۳ / ۴۱

شاگرد محمّدتقى تربتى‏

۸۵۳.شيخ على اكبر طهرانى‏، ساكن مشهد مقدّس، براى شيخ على‏اكبر نهاوندى‏۲ در خانه ايشان در سامرّا در رُبع آخر سده چهاردهم حكايت كرده است: خبر داد ما را شيخ عالم متّقى، شيخ محمّدتقى تربتى‏۳ كه از اكابر فضلا و علماى اخلاق و از تلامذه علّامه رشتى ميرزا حبيب اللَّه و مجاز از ايشان بود، فرمود: خبر داد ما را بعض از سادات مريدين متديّنين از تلامذه من از اهل تربت گفت: در وقت مراجعت حقير از زيارت عتبات عاليات، خارج شدم از خانقين و با يكى از طلّاب، پياده عقب قافله رو به قصر شيرين مى‏رفتيم و من از شدّت عطش و تعب، از راه رفتن عاجز شدم و با زحمت زياد، خود را به قافله رسانديم . ديديم قافله را دزدها غارت كرده‏اند و اموالشان را برده‏اند و بعضى مجروح در بيابان افتاده‏اند و محمل‏ها شكسته است و روى زمين افتاده است. من و رفيقم به كنارى رفتيم و بر تلّى بالا رفتيم در حالت

1.داستان‏هاى شگفت: ص ۷۴ ح ۳۴.

2.ر.ك: ص ۱۷۴ پانوشت ح ۸۵۹ .

3.شيخ محمّد تربتى (م ۱۳۳۰ ق) : شخصى فاضل بود، و از محضر آية اللَّه مجدّد شيرازى در سامرّا درس آموخته بود و در مشهد رضوى از دنيا رفت. از آثار وى، حاشيه بر التعادل و التراجيح رسائل [شيخ انصارى ]است (الذريعة: ج ۶ ص ۱۵۵ش ۸۴۴ ، معجم المؤلّفين: ج ۹ ص ۱۲۷).


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
160

است. از آن خوردم و لذّتى چشيدم كه قابل وصف نيست.
فردا پيش از غروب آفتاب، مرحوم ميرزا محمّدباقر - كه از اخيار و ابرار آن زمان بود - آمد. اوّل مطالبه ظرف‏ها را كرد و بعد مقدارى پول را كه در كيسه كرده بود، به من داد و فرمود: تو را امر به سفر فرموده‏اند. اين پول را بگير و به اتّفاق جناب آقا سيّد هاشم، پيش‏نماز مسجد سردزك - كه عازم مشهد مقدّس است - ، برو و در راه، بزرگى را ملاقات مى‏كنى و از او بهره مى‏برى.
حاجى مؤمن گفت: با همان پول به اتّفاق مرحوم آقا سيّد هاشم حركت كرديم تا تهران. وقتى كه از تهران خارج شديم، پيرى روشن‏ضمير، [با دست‏] اشاره كرد و اتومبيل ايستاد. پس با اجازه مرحوم آقا سيّد هاشم (چون اتومبيل دربست به اجاره ايشان بود)، سوار شد و پهلوى من نشست.
در اثناى راه، اندرزها و دستورهاى بسيارى به من داد و پيشامد مرا تا آخر عمر به من خبر داد و نيز آنچه خير من در آن بود، برايم گزارش مى‏داد - و آنچه خبر داده بود، به تمامش رسيدم - . مرا از خوردن طعام قهوه‏خانه‏ها نهى مى‏كرد و مى‏فرمود: لقمه شبهه‏ناك براى قلب ضرر دارد.
با او سفره‏اى بود. هر وقت ميل به طعام مى‏كردم، از آن نان تازه بيرون آورده و به من مى‏داد و گاهى كشمش سبز بيرون مى‏آورد و به من مى‏داد. تا رسيديم به قدمگاه ، فرمود: «اَجَل من نزديك است و من به مشهد مقدّس نمى‏رسم. وچون مُردم، كفن من همراهم است. مبلغ دوازده تومان دارم. با آن مبلغ، قبرى در گوشه صحن مقدّس برايم تدارك كن و امر تجهيزم با جناب آقاى سيّد هاشم است.
حاجى گفت: وحشت كردم و مضطرب شدم. فرمود: آرام بگير و تا مرگم نرسد ، به كسى چيزى مگو و به آنچه خداوند خواسته، راضى باش.
چون به كوه طرق (سابقاً راه زوّار از آن بود) رسيديم، اتومبيل ايستاد. مسافران پياده شدند و مشغول سلام كردن به امام رضا عليه السلام شدند. شاگرد راننده، سرگرم مطالبه

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9676
صفحه از 432
پرینت  ارسال به