اين تاريكى و باران شديد، از كجا آمدهاى؟ گفتم: از مسجد سهله. هنگامى كه خادم در را گشود، به آن سيّد جليل توجّه كردم. او را نديدم و هوا كاملاً تاريك و بارانى بود و من ندا مىدادم: سَرور و مولاى ما! بفرما كه در باز شده است و به پشت سرم باز گشتم و آن جا را گشتم؛ امّا كسى را نديدم و در همين فاصله زمانى كوتاه، باران و سرما به من آسيب رساند.
وارد مسجد شدم و از خواب غفلت بيرون آمدم و خود را سرزنش كردم كه چون اين همه نشانه و كرامت را ديدم و متوجّه نشدم كه اگر بيست چراغ هم آن جا مىافروختند، چنان روشن نمىشد و به ياد آوردم كه آن سيّد جليل القدر، مرا با اسم صدا زد، با آن كه اسمم را به او نگفته بودم و پيشتر ، او را نديده بودم، و به ياد آوردم كه تاريكى و باران بود و چون بيرون آمديم، نور بود و زمين خشك و هواى خوب و ديگر امور شگفت و غريب، و يقين پيدا كردم كه او همان صاحب الزمان عليه السلاماست كه به آرزوى تشرّف به زيارتش، مشقّت رفتن به مسجد سهله را در گرما و سرما به جان خريده بودم، و خداى متعال را سپاس نهادم و ستايش، ويژه اوست.۱
۳ / ۳۸
ياقوت حلّى
۸۵۰.محدّث نورى از ملّا على رشتى۲ - كه عالمى باتقوا و از شاگردان استاد اعظم (ميرزاى شيرازى) بوده و از سوى همو براى پر كردن خلأ اهالى فارس از عالم دينى ، به آن جا اعزام شده و در همان جا در گذشته و در همه مدّتى كه محدّث نورى در سفر و حضر با او بوده، او را در اخلاق و فضل، كمنظير ديده - ، نقل مىكند: يك بار از زيارت امام حسين عليه السلام به سوى نجف باز مىگشتم. از راه رودخانه فرات و با كشتى