155
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

كوچكى مى‏آمدم كه ميان اهل كشتى، يك نفر را ديدم كه با بقيّه، هم‏غذا و هم‏سفره بود؛ امّا مانند آنها به لهو و لعب و شوخى نمى‏پرداخت؛ بلكه سنگين و باوقار مى‏نمود و آنها بر مذهب او خرده مى‏گرفتند. از او متعجّب بودم تا به جايى رسيديم كه آب كم بود و صاحب كشتى، ما را پياده كرد و در كرانه رود، پياده ادامه داديم. من هم‏سفره آن مرد شدم و از او سبب دورى‏اش را از همراهانش پرسيدم و اين كه چرا آنها او را نكوهش مى‏كنند. او گفت: اينها خويشاوندان من اند؛ امّا سنّى مذهب اند. پدرم نيز سنّى است؛ امّا مادرم شيعه است و من نيز از آنها بودم؛ امّا خداوند به بركت امام زمان عليه السلام مرا شيعه كرد.
از او پرسيدم : چگونه؟
گفت: نام من ياقوت است و نزديك پل حلّه، روغن مى‏فروشم. يكى از سال‏ها براى خريدن روغن از صحرانشينان بيرون حلّه، از شهر دور شدم و روغن خريدم و آنها را روى درازگوشم، همراه گروهى از اهالى حلّه، آوردم. در يكى از منازل بين راه، فرود آمديم و خوابيديم و چون بيدار شدم، هيچ كدام از آنها را نديدم و راه نيز از ميان بيابانى خشك و درندگانى فراوان مى‏گذشت. برخاستم و بارها را روى درازگوش گذاشتم و در عقب آن چند نفر رفتم؛ امّا راه را گم كردم و از ترس درندگان و تشنگى، متحيّر ماندم. از خلفا و مشايخ، كمك و يارى طلبيدم و آنها را شفيع درگاه حق كردم و فراوان گريه و زارى كردم؛ امّا فايده‏اى نكرد. با خود گفتم: شنيده‏ام كه مادرم مى‏گفت: ما امامى زنده با كنيه ابا صالح داريم كه راه‏گم‏كردگان را راه‏نمايى مى‏كند و به كمك و فريادرسىِ ناتوان‏ها مى‏آيد. با خداى متعال ، عهد كردم كه اگر از او يارى طلبيدم و به دادم رسيد، به مذهب مادرم در آيم. او را صدا زدم و فرياد كمك سر دادم كه ديدم شخصى كنار من راه مى‏رود و عمامه سبزى به سر دارد و سپس راه را به من نشان داد و فرمان داد كه به مذهب مادرم در آيم و كلمه‏هايى را ذكر كرد كه از ياد برده‏ام و فرمود: «تو به زودى به روستايى مى‏رسى كه اهالى آن، همه شيعه اند».


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
154

اين تاريكى و باران شديد، از كجا آمده‏اى؟ گفتم: از مسجد سهله. هنگامى كه خادم در را گشود، به آن سيّد جليل توجّه كردم. او را نديدم و هوا كاملاً تاريك و بارانى بود و من ندا مى‏دادم: سَرور و مولاى ما! بفرما كه در باز شده است و به پشت سرم باز گشتم و آن جا را گشتم؛ امّا كسى را نديدم و در همين فاصله زمانى كوتاه، باران و سرما به من آسيب رساند.
وارد مسجد شدم و از خواب غفلت بيرون آمدم و خود را سرزنش كردم كه چون اين همه نشانه و كرامت را ديدم و متوجّه نشدم كه اگر بيست چراغ هم آن جا مى‏افروختند، چنان روشن نمى‏شد و به ياد آوردم كه آن سيّد جليل القدر، مرا با اسم صدا زد، با آن كه اسمم را به او نگفته بودم و پيش‏تر ، او را نديده بودم، و به ياد آوردم كه تاريكى و باران بود و چون بيرون آمديم، نور بود و زمين خشك و هواى خوب و ديگر امور شگفت و غريب، و يقين پيدا كردم كه او همان صاحب الزمان عليه السلاماست كه به آرزوى تشرّف به زيارتش، مشقّت رفتن به مسجد سهله را در گرما و سرما به جان خريده بودم، و خداى متعال را سپاس نهادم و ستايش، ويژه اوست.۱

۳ / ۳۸

ياقوت حلّى‏

۸۵۰.محدّث نورى از ملّا على رشتى‏۲ - كه عالمى باتقوا و از شاگردان استاد اعظم (ميرزاى شيرازى) بوده و از سوى همو براى پر كردن خلأ اهالى فارس از عالم دينى ، به آن جا اعزام شده و در همان جا در گذشته و در همه مدّتى كه محدّث نورى در سفر و حضر با او بوده، او را در اخلاق و فضل، كم‏نظير ديده - ، نقل مى‏كند: يك بار از زيارت امام حسين عليه السلام به سوى نجف باز مى‏گشتم. از راه رودخانه فرات و با كشتى

1.جنّة المأوى (چاپ شده در بحار الأنوار: ج ۵۳): ص ۳۰۹ ح ۵۸ ، نجم الثاقب: ص ۳۲۵ ح ۳۲.

2.شيخ على نجفى معروف به مقدّس رشتى (م ۱۲۹۵ ق) او از شاگردان شيخ انصارى و ميرزاى شيرازى است .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9816
صفحه از 432
پرینت  ارسال به