سپاسگزار؛ امّا حسرتزده باز گشتيم.۱
۳ / ۳۷
مرد سبزىفروش به نقل از سيّد حيدر كاظمى
۸۴۹.محدّث نورى مىگويد كه: جمعى از عالمان باتقوا، از جمله سيّد حيدر كاظمى، از شاگردان بزرگ شيخ انصارى ، براى من نوشت و شفاهى نيز گفت كه محمّد بن احمد بن حيدر حسنى حسينى مىگويد: هنگامى كه به سال ۱۲۷۵ق در نجف اشرف مشغول تحصيل علوم دينى بودم، از برخى روحانيان مىشنيدم كه سبزىفروشى، مولايمان امام منتظر عليه السلام را ديده است. پيجويى نمودم و او را شناسايى كردم. ديدم مردى صالح و متديّن است و علاقه پيدا كردم كه در جايى خلوت با او گرد آيم تا كيفيت تشرّفش را از او جويا شوم. فراوان به او سلام مىدادم و براى خريد، نزد او مىرفتم تا سرانجام با هم دوست شديم.
روزى براى نماز و دعا به مسجد سهله پناه بردم كه او را جلوى درِ مسجد ديدم. فرصت را غنيمت شمردم و به او گفتم كه شب با من بماند. او با من ماند تا از اعمال مسجد سهله فارغ شديم و به مسجد كوفه رفتيم. هنگامى كه به آن جا رسيديم و مستقر شديم و بخشى از اعمال آن جا را انجام داديم، از او درخواست كردم كه ماجرايش را به تفصيل برايم بگويد و او گفت: من فراوان مىشنيدم كه اگر كسى چهل شب چهارشنبه ، پى در پى، به نيّت رؤيت امام منتظر عليه السلام به مسجد سهله برود، موفّق به رؤيتش مىشود و اين، آزموده شده است. از اين رو، مشتاق شدم و چنين كردم و گرما و سرما مانعم نشد و تا نزديك به يك سال چنين كردم. غروب يك سهشنبه زمستان - كه هوا گرفته و پر از ابر و تاريك و كمى باران بود - به مسجد سهله رفتم. رعد و برق و تاريكى، شدّت گرفت و چون به مسجد رسيدم، هيچ كس