151
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

بود. ما نيز به آداب مسجد پرداختيم و هنگام غروب به سوى درِ مسجد رفتيم و آن را بستيم و پشتش را سنگ و چوب و شن ريختيم تا كسى نتواند آن را از بيرون باز كند. سپس داخل مسجد شديم و به نماز و دعا مشغول گشتيم و پس از فراغت، با رفيق طلبه‏ام در دكّه قضا (جايگاه قضاوت امير مؤمنان عليه السلام) رو به قبله نشستيم. آن مرد صالح، در دالان نزديك درِ فيل، دعاى كميل را با صداى بلند و سوزناكى مى‏خواند و شبى مهتابى بود و من رو به آسمان داشتم كه ناگهان بوى بسيار خوشى در فضا پيچيد و در ميان پرتوهاى مهتاب، شعله‏هايى مانند شعله‏هاى آتش ديدم كه بر آن چيره شده بود و در آن حال، صداى آن مرد دعاخوان نيز فروكش كرد و متوجّه شدم كه مردى جليل از همان درِ بسته شده، به درون مسجد آمد. او در هيئت و لباس، مانند حجازيان بود و سجّاده‏اى به عادت همانها بر دوش داشت و با آرامش و وقار و هيبت و جلال، راه مى‏رفت و به طرف درِ مسلم بن عقيل رفت و براى ما هوش و حواسى نمانده بود و چون از نزديك ما گذشت، به ما سلام داد. رفيقم كه هيچ هوش و حواسى برايش نمانده بود، نتوانست جواب سلام بدهد؛ امّا من كوشيدم و با سختى، جواب سلام او را دادم. هنگامى كه به درِ مسجد ، داخل و از ديدگان ما پنهان شد، به خود آمديم و گفتيم: اين كه بود و از كجا داخل شد؟
پس به سراغ آن مرد دعاخوان رفتيم. ديدم كه گريبان چاك داده و با سوز و گداز مى‏گريد. حقيقت ماجرا را پرسيديم. گفت: چهل شب جمعه است كه به اين مسجد مى‏آيم تا به ديدار پيشواى حقيقى اين عصر و ناموس دهر نائل شوم و تا امشب كه چهلمين شب بود، روزى‏ام نشده بود و ديديد كه مشغول دعا بودم كه ديدم بالاى سرم ايستاده است. به او توجّه كردم. پرسيد: «چه مى‏كنى؟» يا «چه مى‏خوانى؟» (ترديد از راوى است) و من نتوانستم پاسخ دهم و او از من دور شد، همان گونه كه ديديد.
ما به سمت در رفتيم . ديديم به همان گونه كه بسته بوديم، هنوز بسته است و ما


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
150

فرمود : «چون او شيخ ارزنى است».
نفهميدم چه مى‏گويد. ايستادم تا وضويش را به پايان برد و رفت و من وضو گرفتم و نماز خواندم و چون نماز تمام شد و مردم پخش شدند، ماجرا و هيبت و وقار آن مرد و نيز آنچه را از او ديده و شنيده بودم، براى شيخ گفتم. حالِ شيخ دگرگون شد و رنگش پريد و انديشناك و غمناك شد و گفت: تو حجّت عليه السلام را درك كرده‏اى؛ ولى او را نشناخته‏اى، و از چيزى خبر داده كه جز خداى متعال، آن را نمى‏داند. بدان كه من امسال در سمت غرب درياچه كوفه، ارزن كاشته‏ام كه در معرض آسيب ديدن از گذر اعراب آن ناحيه است. به نماز كه برخاستم و داخل آن شدم، فكرم به آن جا رفت و در باره آن و آفت‏هايش مى‏انديشيدم.۱

۳ / ۳۶

سيّد محمّد بن سيّد مال اللَّه بن سيّد معصوم قطيفى‏

۸۴۸.محدّث نورى از عالم فاضل ملّا محسن اصفهانى و او از عالم متّقى سيّد محمّد بن سيّد مال اللَّه بن سيّد معصوم قطيفى‏۲نقل كرد كه گفت: آن هنگام كه كسى از بيم راهزنان و دزدان، جز با عِدّه و عُدّه به مسجد كوفه نمى‏رفت، شبى تصميم گرفتم با يكى از طلبه‏ها به آن جا بروم. هنگامى كه داخل مسجد شديم، جز يك تن نيافتيم كه مشغول اعمال

1.جنّة المأوى (چاپ شده در بحار الأنوار: ج ۵۳): ص ۲۵۷ ح ۲۸، نجم الثاقب: ص ۴۲۰ ح ۸۸ .

2.سيّد محمّد بن مال اللَّه بن معصوم موسوى قطيفى (م ۱۲۶۹ يا ۱۲۷۱ق) : از شاگردان سيّد عبد اللَّه شبّر و از اديبان و شاعران فاضل و آشنا به علوم عقلى و نقلى و ديوان شعرش از مراثى اهل بيت عليهم السلام آكنده بود (أعيان الشيعة: ج ۱۰ ص ۴۴، الذريعة: ج ۹ ق ۳ ص ۹۸۸ ش ۶۴۶۷، الأعلام، زِركلى: ج ۷ ص ۱۶). محدّث نورى مى‏گويد: او سيّدى عظيم الشأن و جليل القدر بود و استادمان علّامه شيخ عبد الحسين تهرانى، از او به نيكى ياد مى‏كرد و فراوان او را مى‏ستود و مى‏گفت: او باتقوا، صالح، شاعر، بزرگوار، اديب، قارى و غرق در درياى محبّت اهل بيت عليهم السلام و اكثر ذكر و فكرش در باره ايشان بود. فراوان او را در صحن شريف (نجف يا كربلا) مى‏ديدم و يك سؤال ادبى از او مى‏پرسيدم و او پاسخ مى‏داد و در لا به لاى كلامش به مراثى سروده خود يا ديگران، استشهاد مى‏كرد و حالش دگرگون مى‏شد و به ذكر مصيبت مى‏پرداخت و مجلس ادب و شعر، به مجلس روضه و مرثيه‏خوانى تبديل مى‏شد... (جنّة المأوى «چاپ شده در بحار الأنوار» : ص ۲۶۴).

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9905
صفحه از 432
پرینت  ارسال به