149
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

پس من از اُلاغ پايين آمدم كه سوار اسب خود شوم و نتوانستم. پس آن جناب، پياده شد و بيل را در برف فرو كرد و مرا سوار كرد و سر اسب را به سمت رفقا برگردانيد. من در آن حال، به فكر فرو رفتم كه اين شخص چه كسى بود كه به زبان فارسى حرف مى‏زد و حال ، آن كه زبانى جز تركى ، و مذهبى غالباً جز عيسوى ، در آن حدود نبود؟! و چگونه به اين سرعت، مرا به رفقاى خود رسانيد؟! پس در عقب خود نظر كردم، احدى را نديدم و از او آثارى پيدا نكردم. پس به رفقاى خود ملحق شدم.۱

۳ / ۳۵

سيّد مرتضى نجفى‏

۸۴۷.محدّث نورى‏ گفته است كه: سيّد باتقوا و صالح، مرتضى نجفى - كه شيخ جعفر كاشف الغطاء (م ۱۲۲۷ق) را درك كرده بود و من سال‏ها در سفر و حضر با او بودم و لغزشى از او نديدم - مى‏گويد: با گروهى در مسجد كوفه بوديم كه ميان آنها، عالمى مشهور از نجف هم بود كه هر چه اصرار كردم، نامش را نگفت كه مبادا سِرّش فاش يا نامش معلوم گردد. هنگام نماز مغرب، همان عالم مشهور، در محراب نشست و مردم، آماده نماز جماعت شدند و من براى وضو گرفتن رفتم كه ديدم مرد عربى، با آرامش تمام وضو مى‏گيرد و من مى‏ترسيدم به جماعت نرسم. قدرى ايستادم و ديدم مثل كوه ايستاده است، تكان نمى‏خورد [و جا را براى من خالى نمى‏كند]. گفتم: اين كار (نشستن سر راه و آرام وضو گرفتن)، چه معنايى دارد؟! گويى نمى‏خواهى با شيخ نماز بخوانى؟! با اين گفته، مى‏خواستم كه تعجيل كند. فرمود: «نه، نمى‏خواهم نماز بخوانم».
گفتم: چرا؟

1.نجم الثاقب: ص ۴۰۰ ح ۷۰.


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
148

فرمود: «جامعه بخوان».
من جامعه را حفظ نداشتم و تا كنون حفظ ندارم، با آن كه مكرّر به زيارت عتبات مشرّف شدم. پس، از جاى برخاستم و جامعه را كامل از حفظ خواندم.
باز نمايان شد. فرمود: «نرفتى؟ هستى؟».
بى اختيار گريه‏ام گرفت. گفتم: هستم، راه را نمى‏دانم.
فرمود: «عاشورا بخوان».
عاشورا را نيز حفظ نداشتم و تا كنون ندارم. پس برخاستم و مشغول زيارت عاشورا شدم از حفظ ، تا آن كه تمام لعن و سلام و دعاى علقمه را خواندم . ديدم باز آمد و فرمود: «نرفتى؟ هستى؟».
گفتم: نه هستم تا صبح.
فرمود: «من حال، تو را به قافله مى‏رسانم».
پس رفت و بر الاغى سوار شد و بيل خود را به دوش گرفت و آمد. فرمود: «به رديف من بر اُلاغ من سوار شو».
سوار شدم. پس عنان اسب خود را كشيدم. تمكين نكرد و حركت ننمود. فرمود: «دهنه اسب را به من ده». دادم. پس بيل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد. اسب در نهايت تمكين، متابعت كرد. پس دست خود را بر زانوى من گذاشت و فرمود: «شما چرا نافله نمى‏خوانيد؟ نافله، نافله، نافله!» سه مرتبه فرمود و باز فرمود: «شما چرا عاشورا نمى‏خوانيد؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا!» سه مرتبه و بعد فرمود: «شما چرا جامعه نمى‏خوانيد؟ جامعه، جامعه، جامعه!»
و در وقت طىّ مسافت ، به نحو استداره سير مى‏نمود. يك‏دفعه برگشت و فرمود: «آن است رفقاى شما كه در لب نهر آبى فرود آمده‏اند . مشغول وضو به جهت نماز صبح بودند».

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9737
صفحه از 432
پرینت  ارسال به