133
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

بيرون آمد. مردى بسيار خوش‏سيما بود كه دو سوى عمامه‏اش تا روى نافش مى‏رسيد. خندان و سلامگويان، به او گفتم: اى سيماى عرب! تشنه‏ايم. كنيز را فرا خواند و او دو كاسه آب آورد كه دستانش را در هر يك نهاد و سپس به ما داد و ما تا آخرين نفر، از آن خورديم و آب براى هيچ يك، كم نيامد و سپس اظهار گرسنگى كرديم. خود، داخل خيمه شد و طَبَق غذايى آورد و دستش را در آن نهاد و فرمود: «ده نفر، ده نفر بياييد و بخوريد». ما همگى از آن خورديم و هيچ از آن كم نشد. سپس راه را از او پرسيديم. راه را به ما نشان داد و چون دور شديم، به يكديگر گفتيم: شما دنبال كسب و درآمد از خانه بيرون آمديد . اينها كه همه آن جا بود! برخى مخالف و برخى موافق بودند و سرانجام، همه براى ربودن اموال آن علوى باز گشتيم.
هنگامى كه ديد ما باز گشته‏ايم، سلاح بر گرفت و سوار بر اسب شد و رو به روى ما ايستاد و فرمود: «چه خيالى در سر پرورانده‏ايد؟ قصد غارت داريد؟». ما نيز با كمال وقاحت تأييد كرديم و او چنان بانگى بر ما زد كه همه ترسيديم و پا به فرار نهاديم. او خطّى ميان ما و خودش كشيد و فرمود: «به حقّ جدّم پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله سوگند، اگر يك تن از شما از اين خط بگذرد، گردنش را مى‏زنم!» و ما به خدا سوگند كه ناكام باز گشتيم. او علوىِ حقيقى بود ، نه اينها كه اين جا هستند!۱

۳ / ۲۴

مردى در راه مصر

۸۳۶.سيّد على بن عبد الكريم بن عبد الحميد نيلى، از محيى الدين‏ اربلى شنيده كه او روزى نزد پدر خود با مردى رو به رو شده كه چُرت مى‏زند و سرش خم مى‏شود و عمامه‏اش مى‏افتد و جاى ضربتى هولناك در سرش ديده مى‏شود. ماجرا را جويا مى‏شود. او

1.السلطان المفرِّج عن أهل الإيمان: ص‏۵۷ ش ۱۰، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۷۵، نجم الثاقب: ص ۳۶۵ ح ۴۷.


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
132

از تو بُرد! به خدمت همسرت ابو على قيام كن و در خدمت‏گزارى او كوتاهى مكن».
چشمانش را كه مى‏گشايد، خانه را پر از نور مى‏بيند و مى‏فهمد كه او قائم عليه السلام بوده است.۱

۳ / ۲۳

مردى از كوفه‏

۸۳۵.سيّد على بن عبد الكريم بن عبد الحميد نيلى با سندش از حسن بن محمّد بن قاسم و او از مردى به نام عمّاره مى‏گويد : كاروانى از ناحيه طيّئ رسيد تا از ما گندم بخرند. ميان آنها مردى خوش‏سيما بود كه رئيس كاروان بود. به يكى از حاضران گفتم: ترازو را از خانه علوى بياور. آن مرد صحرانشين گفت: اين جا نزد شما علوى هست؟ گفتم: واى چه مى‏گويى؟! بيشتر كوفه علوى هستند. مرد صحرانشين گفت: به خدا سوگند كه مرد علوى را در صحرا در يكى از شهرها پشت سرم جا نهادم! گفتم: ماجرا چيست؟ گفت: بِدان كه من، بزرگ و پيشروِ اين كاروانم. ما با حدود سيصد اسب‏سوار، عازم جنگ [و غارت ]شديم؛ ولى راه‏نمايمان را گم كرديم و سه روز بدون غذا و گرسنه مانديم. به همديگر گفتيم: قرعه مى‏كشيم و يكى از اسب‏هايمان را مى‏كشيم، چند بار قرعه كشيديم و به نام اسب من در آمد؛ ولى من نپذيرفتم؛ زيرا هزار دينار برايم ارزش داشت و بيشتر از فرزندم دوستش داشتم تا آن كه بار سوم گفتم: بگذاريد يك تاخت ديگر با آن بروم. او را تا تپّه‏اى به فاصله يك فرسنگى دواندم. پايين تپّه، كنيزى هيزم جمع مى‏كرد. با او گفتگو كردم. از آنِ مردى علوى بود.
به نزد همراهانم باز گشتم و آنها را به آن جا نزد آن مرد علوى بردم. از خيمه

1.السلطان المفرِّج عن أهل الإيمان: ص ۴۸ ش ۵، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۷۴ ش ۵۵، نجم الثاقب: ص ۳۶۳ ح ۴۵ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9527
صفحه از 432
پرینت  ارسال به