121
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

۳ / ۱۳

عطوه علوى‏

۸۲۵.على بن عيسى اربلى‏ مى‏گويد: سيّد باقى، فرزند عطوه علوى حسينى ، برايم حكايت كرد كه پدرش، عطوه ، باد فتق داشت و زيدى‏مذهب بود. او تمايل پسرانش به مذهب اماميّه را نمى‏پسنديد و مى‏گفت: شما را تصديق نمى‏كنم و عقيده شما را نمى‏پذيرم ، تا آن كه صاحبتان - يعنى مهدى - بيايد و مرا از اين بيمارى شفا دهد! و اين را مكرّر مى‏گفت. زمانى، وقت نماز عشا گرد هم بوديم كه پدرمان فريادى كشيد و از ما كمك خواست و ما به شتاب رفتيم. گفت: در پى صاحبتان (مهدى عليه السلام) برويد كه هم‏اكنون از نزد من بيرون رفت. ما بيرون رفتيم ؛ امّا كسى را نديديم و باز گشتيم و ماجرا را جويا شديم. گفت: شخصى بر من وارد شد و فرمود : «اى عطوه!».
گفتم: تو كيستى؟
فرمود : «من صاحب (امام) پسرانت هستم و آمده‏ام تا تو را از اين بيمارى شفا دهم». سپس دستش را دراز كرد و جاى فتقم را فشرد و من دست كشيدم؛ امّا اثرى نبود.
فرزند او گفت: او مانند آهو و بدون هيچ درد و بيمارى [مى‏دويد] و اين داستان ، مشهور شده بود و من اين داستان را از كسى ديگر غير از پسر او پرسيدم و او خبر داد و تأييد كرد.۱

۳ / ۱۴

كسانى كه سيد ابن طاووس گزارش كرده‏

۸۲۶.سيّد على بن طاووس‏ نقل كرده است كه : براى زيارت اوّل رجب ، از نجف بيرون آمديم و شب جمعه، بيست و هفت جمادى الآخر سال ۶۴۱ ق ، رسيديم. روز

1.كشف الغمّة: ج ۳ ص ۲۸۷، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۶۵.


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
120

و پيراهنم را تكّه‏تكّه كردند و متصدّيان حرم ، مرا وارد خزانه حرم كردند و مردم را از من دور داشتند و اين وضعيت ادامه داشت ، تا آن كه به هزار زحمت به بغداد رسيدم و وزير قمى از سيّد رضى الدين [ابن طاووس‏] ، بررسى صحّت ماجرا را خواست . او (سيّد رضى الدين) خود را به من رساند و چون دُمَل را در پاى من نديد، لختى مدهوش شد و با حالت گريان ، مرا نزد وزير بُرد و مرا برادر و محبوب‏ترين فرد نزد خودش معرّفى كرد. وزير ، حكايت مرا شنيد و پزشكان را كه دُمَل مرا ديده و مداوا نكرده بودند ، خواست و گفت: دُمل او خوب شدنى است؟ گفتند: نه.
گفت: بر فرض معالجه و قطع و نمردن، چه قدر طول مى‏كشد كه زخم خوب شود؟ گفتند: دو ماه؛ امّا جايش حفره‏اى سفيد و بى‏مو مى‏ماند. وزير از آنها پرسيد: كِى او را معاينه كرده‏ايد؟ گفتند: ده روز پيش. وزير ، ران مرا نشان داد كه مانند ران ديگرم بود ، بى هيچ نشانى از دُمَل. يكى از پزشكان ، فرياد كشيد كه : اين ، كار مسيح است! وزير گفت: حال كه كار شما نيست، ما مى‏دانيم كه كار كيست. و ماجرا را براى خليفه گفت و او هزار دينار به من بخشيد؛ امّا من گفتم: جرئت گرفتن يك دينارش را هم ندارم. خليفه گفت: از كه مى‏ترسى؟ گفتم: از همو كه مرا خوب كرد. او گفت كه از شما چيزى نگيرم. خليفه گريست و مكدّر شد و من بيرون آمدم و چيزى نگرفتم.
على بن عيسى اربلى، نويسنده كتاب، از سه تن ديگر ، تأييد اين حكايت را نقل كرده است. دو تن از اين افراد ، يعنى صفى الدين محمّد علوى و نجم الدين حيدر ، از بزرگان و سرشناسان و دوستان اربلى بوده و اسماعيل هرقلى را در حال بيمارى و صحّت ديده‏اند.۱

1.كشف الغمّة: ج ۳ ص ۲۸۳، السلطان المفرِّج عن أهل الإيمان: ص ۶۸ ش ۱۴، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۶۱ ح ۵۱، نجم الثاقب: ص ۲۶۶ ح ۵.

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9843
صفحه از 432
پرینت  ارسال به