۳ / ۱۳
عطوه علوى
۸۲۵.على بن عيسى اربلى مىگويد: سيّد باقى، فرزند عطوه علوى حسينى ، برايم حكايت كرد كه پدرش، عطوه ، باد فتق داشت و زيدىمذهب بود. او تمايل پسرانش به مذهب اماميّه را نمىپسنديد و مىگفت: شما را تصديق نمىكنم و عقيده شما را نمىپذيرم ، تا آن كه صاحبتان - يعنى مهدى - بيايد و مرا از اين بيمارى شفا دهد! و اين را مكرّر مىگفت. زمانى، وقت نماز عشا گرد هم بوديم كه پدرمان فريادى كشيد و از ما كمك خواست و ما به شتاب رفتيم. گفت: در پى صاحبتان (مهدى عليه السلام) برويد كه هماكنون از نزد من بيرون رفت. ما بيرون رفتيم ؛ امّا كسى را نديديم و باز گشتيم و ماجرا را جويا شديم. گفت: شخصى بر من وارد شد و فرمود : «اى عطوه!».
گفتم: تو كيستى؟
فرمود : «من صاحب (امام) پسرانت هستم و آمدهام تا تو را از اين بيمارى شفا دهم». سپس دستش را دراز كرد و جاى فتقم را فشرد و من دست كشيدم؛ امّا اثرى نبود.
فرزند او گفت: او مانند آهو و بدون هيچ درد و بيمارى [مىدويد] و اين داستان ، مشهور شده بود و من اين داستان را از كسى ديگر غير از پسر او پرسيدم و او خبر داد و تأييد كرد.۱
۳ / ۱۴
كسانى كه سيد ابن طاووس گزارش كرده
۸۲۶.سيّد على بن طاووس نقل كرده است كه : براى زيارت اوّل رجب ، از نجف بيرون آمديم و شب جمعه، بيست و هفت جمادى الآخر سال ۶۴۱ ق ، رسيديم. روز