101
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

هنگامى كه سال ۳۶۹ ق‏۱ فرا رسيد ، ابو القاسم مريض شد و در كار خويش و آماده كردن وسائل كفن و دفن خود كوشيد و وصيّت خود را نوشت و در اين كار ، سعى فراوان كرد.
به او گفته شد: اين ، چه ترسى است؟ چيزى بر تو نيست . ما اميدواريم كه خداوند ، شما را سلامت بدارد!
او گفت: اين همان سالى است كه به آن بيم داده شده‏ام. و در همين بيمارى‏اش در گذشت.۲

۳ / ۲

ابن جعفر قيّم‏

۸۱۴.محمّد بن جرير طبرى‏ ،۳ از ابو الحسين محمّد بن هارون بن موسى تلّعُكبرى نقل مى‏كند كه گفته است: ابن جعفر قيّم ، به ابو حسين بن ابى بغل ، در حرم كاظمين مى‏گويد : اين ، مولايمان صاحب الزمان است و من او را بارها ديده‏ام كه چون حرم ، مانند امشب خالى مى‏شود، مى‏آيد.۴

1.علّامه مجلسى مى‏فرمايد: شيخ در كتاب رجالش سال وفات ابن قولويه را ۳۶۸ ق دانسته است و اين خبر ، با سال وفات نمى‏سازد. اشكال قابل توجّهى در اين متن وجود دارد ، اين كه چگونه چنين ماجراى مهمّى ، در مكتوبات خود ابن قولويه نيامده است ، با توجّه به اين كه بر اساس همين نقل، ابن قولويه سى سال پس از اين واقعه ، در قيد حيات بوده است؟ همچنين چرا شاگردان و مرتبطان با او چون شاگردش مرحوم مفيد و شاگرد مفيد ، مرحوم شيخ طوسى در كتاب الغيبة و جاهاى ديگر ، اين موضوع را نياورده‏اند؟ آن گاه با فاصله‏اى بيش از دو قرن ، بدون هيچ گونه سندى، در كتاب الخرائج ، اين حادثه به مرحوم ابن قولويه نسبت داده شده است.

2.الخرائج و الجرائح: ج ۱ ص ۴۷۵ ح ۱۸، كشف الغمّة: ج ۳ ص ۲۹۲، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۵۸ ح ۴۱، نجم الثاقب: ص ۳۸۰ ح ۵۳ . نيز ، ر . ك : الصراط المستقيم: ج ۲ ص ۲۱۳ ح ۱۴.

3.ابو جعفر محمّد بن جرير بن رستم طبرى آملى ، از اعاظم علماى اماميه در قرن چهارم و صاحب كتاب دلائل الإمامة، الإيضاح و المسترشد است (الذريعة : ج ۸ ص ۲۴۱، الكنى و الألقاب : ج ۱ ص ۲۴۳، فهرس تراث : ج ۱ ص ۳۵۹).

4.دلائل الإمامة: ص ۵۵۱ ح ۵۲۵ . نيز ، ر . ك : ح بعدى (ابو الحسين بن ابى بغل).


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
100

فراهم نگشت. كسى را به نام «ابن هشام» نايب گرفتم و به او نامه مُهر شده‏اى دادم . در نامه پرسيده بودم كه : عمرم چه قدر خواهد بود؟ و آيا مرگ من در همين بيمارى است يا خير؟ و به آن نايب گفتم: خواسته‏ام اين است كه اين نامه به دست كسى برسد كه حجر الأسود را بر جاى خودش مى‏نهد و جواب نامه گرفته شود. تو را براى اين كار، نايب گرفته‏ام.
ابن هشام مى‏گويد: چون به مكّه رسيدم و تصميم بر آن شد كه حجر الأسود را به جاى خود باز گردانند، مبلغى به خدّام خانه خدا دادم كه توانستم جايى باشم كه قرار دهنده حجر الأسود بر جايش را ببينم. كسى را هم از خدّام قرار دادم كه مانع فشار مردم بر من شود.
هر كس كه مى‏خواست حجر الأسود را بر جاى خود نهد، مى‏لرزيد و قرار نمى‏گرفت. جوانى گندمگون و زيباروى آمد . آن را گرفت و در جايش نهاد و قرار گرفت . گويا اصلاً از جايش جدا نشده است. صداها برخاست . آن جوان خواست كه از در مسجد بيرون رود . از جايم برخاستم و در پى او رفتم و مردم را از راست و چپ خود ، كنار مى‏زدم تا آن جا كه پنداشتند ديوانه‏ام. مردم برايم راه مى‏گشودند و چشمم از او جدا نمى‏شد، تا آن كه از مردم جدا شد. من در پى او شتاب مى‏كردم و او آرام مى‏رفت و من به او نمى‏رسيدم. چون به جايى رسيد كه جز من كسى نبود كه او را ببيند، ايستاد و رو به من كرد و فرمود: «آنچه همراه دارى ، بده».
نامه را به او دادم. بى آن كه به آن بنگرد ، فرمود: «به او بگو: از اين بيمارى ، هراسى نداشته باش. مرگ او ، پس از سى سال خواهد بود».
به گونه‏اى مدهوش شدم كه توان حركت نداشتم و او مرا گذاشت و رفت.
ابو القاسم ابن قولويه گفت : ابن هشام اين جمله امام را به من رساند.

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9901
صفحه از 432
پرینت  ارسال به