۱ / ۴
زيارت چهارم
۱۱۱۹. المزار الكبير- در زيارت دو امام [هادى و حسن] عسكرى - : سپس در حالى كه رويت به قبرهاى اين دو امام است، عقبعقب بيرون مىآيى و به سرداب غيبت مىروى و ميان دو در، در حالى كه كنار در را با دستت گرفتهاى، مىايستى و سرفهاى مىزنى مانند كسى كه اجازه ورود مىگيرد، و بسم اللَّه بگو و با وقار و آرامش پايين برو و ميان سرداب دو ركعت نماز مىخوانى و [سپس ]مىگويى : «خدا بزرگتر است، خدا بزرگتر است. خدايى جز خداوند نيست و خدا بزرگتر است و ستايش، ويژه خداست و ستايش، ويژه خدايى است كه ما را به اين ، ره نمود و دوستان و دشمنانش را به ما شناساند و ما را به زيارت امامانمان موفّق كرد و ما را از مخالفان به دشمنى برخاسته و نيز از غاليان [كه همه كارها را در اختيار امامان مىدانند]۱ و همچنين از ترديدكنندگان كوتهانديش در حقّ ايشان قرار نداد .۲ سلام بر ولىّ خدا و فرزند اولياى او . سلام بر ذخيره[ى الهى] براى بزرگداشت اولياى خدا و هلاك كردن دشمنانش. سلام بر نورى كه كافران خاموشىاش را مىخواستند؛ امّا خداوند، جز اين نخواست كه نورش را با وجود ناپسند داشتن آنها، به كمال رساند و زندگى او را چندان دراز گرداند كه على رغم خواست آنان، حق را به دست وى پديدار كند .
گواهى مىدهم كه تو را در خردسالى برگزيد و دانشهايش را در بزرگسالى برايت كامل كرد و تو نخواهى مرد تا آن كه بتها و طاغوتها را از ميان ببَرى.
خدايا! بر او و خدمتگزاران و ياورانش در طول غيبت و دورىاش، درود فرست و او را پوششى نفوذناپذير و پناهگاهى نگاه دارنده عطا كن. خدايا! سختگيرىات را بر دشمنان او تشديد كن و دوستداران و زيارت كنندگان او را پاسدارى كن .
خدايا! همان گونه كه دلم را به ذكر او آباد كردى، شمشيرم را براى يارىِ وى از نيام بركشيده قرار ده و اگر مرگْ ميان من و ديدار او جدايى انداخت - مرگى كه آن را بر بندگانت حتمى كرده و على رغم ميل آفريدگانت، آن را بر ايشان چيره ساختهاى - ، مرا به هنگام ظهور ايشان، با همان كفنم از قبرم بيرون بياور تا پيش رويش در همان صفى بجنگم كه آن را در كتابت ستودهاى و فرمودهاى: «گويى مانند بنيانى استوار و به هم پيوستهاند».
خدايا ! انتظار به درازا كشيد و نابهكاران، ما را شماتت مىكنند و داد ستاندن بر ما دشوار شده است. خدايا! روى خجسته وليّت را در زندگىمان و پس از مرگمان به ما نشان بده. خدايا! من به بازگشت پيش روى صاحب اين بارگاه باور دارم. به فريادمان برس، به فريادمان برس ، به فريادمان برس، اى صاحب الزمان ! براى پيوند با تو، از دوستان بريدم و براى زيارت تو، از وطن هجرت كردم و كارم را از مردم سرزمينها پنهان داشتم تا نزد خدايت و خدايم ، پيش پدرانت و اختيارداران من ، براى نيكو بودن توفيقم وريزش نعمت بر من و سوق دادن احسان به سويم ، شفيع من باشى. خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، ياران حق و زمامداران خلق، درود فرست و آنچه را از تو خواستم، اجابت فرما و آنچه را در دعايم بر زبان نياوردم و به صلاح دين و دنيايم است، به من عطا كن؛ كه تو ستوده و بزرگى، و خداوند بر محمّد و خاندان پاكش درود فرستد».
سپس به ايوان برو و دو ركعت نماز بخوان [و آن گاه بگو]: «خدايا! بنده زيارتكنندهات در آستان ولىّ زيارت شوندهات - كه اطاعتش را بر بنده و آزاد واجب كردهاى و اوليايت را به دست او از آتش نجات دادهاى - ، قرار دارد. خدايا! آن را زيارتى پذيرفته كه دعايى مستجاب به همراه دارد، از كسى كه تصديق كننده بدون ترديد وليّت است، قرار بده. خدايا! آن را آخرين تجديد پيمان و زيارت او قرار مده و جاى پايى در مرقد او و زيارت پدر و جدّش برايم باقى بگذار .
خدايا! هزينهام را جايگزين كن و از آنچه روزىام كردهاى در دنيا و آخرت به من سود برسان و افزون بر من براى برادرانم و پدر و مادرم و همه خاندانم نيز سود داشته باشد. اى امامى كه مؤمنان با او پيروز مىشوند و به دست او كافرانِ تكذيب كننده هلاك مىشوند! تو را به خدا مىسپارم، اى مولاى من! اى محمّد بن حسن بن على! من به زيارت تو، پدرت و جدّت آمدم در حالى كه به رستگارى با شما يقين ، و امامت شما را باور دارم.
خدايا! اين گواهى و زيارت را براى من در علّيين۳ بنويس و مرا به جايگاه صالحان برسان و از محبّت ايشان، سودم ببخش، اى خداى جهانيان!» .۴
1.مفوّضه، گروهى گمراه هستند كه قائل اند خداوند عزّ و جلّ محمّد عليه السلام را آفريد و بعد آفرينش و خلق دنيا را به او تفويض فرمود. پس او خود خلايق را آفريد، و مىگويند: پارهاى از ايشان اعتقاد دارند كه خداوند متعال، آفرينش موجودات را به امير مؤمنان عليه السلام بلكه ديگر ائمّه عليهم السلام تفويض فرموده است.
2.مقصّره، اهل تفريط اند كه حقّ اهل بيت را چنان كه بايد نمىشناسند.
3.علّيين : طبقه بالايين بهشت و يا جايى در آسمان هفتم كه ارواح مؤمنان را بدانجا مىبرند (ر .ك : لغتنامه دهخدا : ذيل «علّيين») .
4.المزار الكبير : ص ۶۵۷ ، مصباح الزائر : ص ۴۴۴ ، بحار الأنوار : ج ۱۰۲ ص ۱۰۲ .