همسرشان اصرار مىكند و كاغذ و قلم مىآورد، و به هر نحو بوده، عريضه را مىنويسند و سپس زير بغل ايشان را مىگيرند و به زحمت، ايشان را تا سر چاهى كه در مسجد مقابل بوده و در آن موقع در آن عريضه مىانداختند، مىآورند و ايشان شخصاً عريضه را در چاه مىاندازند. به طورى كه نقل مىكردند، عريضه را در چاه انداختند و به منزل - كه چند قدم فاصله نبود - ، برگشته بودند . هنوز وارد حياط منزل يا اتاق (ترديد از بنده است) نشده بودند كه درد، آرام گرفت و صُداعِ آن چنانى، مرتفع شد و تا زنده بودند، به درد سر مبتلا نشدند.۱