۱۴۱۴. مختصر بصائر الدرجات - به نقل از كتاب السلطان المفرّج عن أهل الإيمان، نوشته سيّد بهاء الدين حسينى كه سندش را به على بن مهزيار مىرساند - : در بسترم خوابيده بودم كه در عالم رؤيا ديدم كسى مىگويد: امسال، حج بگزار؛ چرا كه صاحب الزمان را مىبينى. و ماجرايى طولانى را بازگو كرد. سپس امام عليه السلام فرمود : «اى پسر مهزيار!» و دستش را به سوى من دراز كرد [و فرمود : ] «باخبرت مىكنم كه چون چينى ناپديد شود و مغربى بجنبد و عبّاسى حركت كند و با سفيانى بيعت شود، به ولىّ خدا اجازه داده مىشود، و من از ميان صفا و مروه همراه سيصد و سيزده تن همسان، خروج مىكنم و به كوفه مىآيم و مسجدش را ويران مىكنم و آن را به شكل اوّلش بنا مىنهم و ساختمانهاى جبّاران را در پيرامون آن، ويران مىنمايم».۱