383
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد هفتم

۱۳۹۳. الغيبة ، نعمانى‏ - با سندش به نقل از ابو بصير - : امام باقر عليه السلام فرمود: «چون آتشى بزرگ و زعفرانى‏رنگ از سمت مشرق ديديد كه سه روز يا هفت روز زبانه مى‏كشد، فَرَج خاندان محمّد را چشم به راه باشيد ، اگر خدا بخواهد، كه خداوند، عزيز و حكيم است».
سپس فرمود: «بانگ [آسمانى‏] فقط در ماه رمضان است؛ زيرا آن، ماه خدا و بانگ هم بانگ جبرئيل براى اين مردم است».
آن گاه فرمود: «ندا كننده آسمانى، به نام قائم، ندا مى‏دهد و هر كس در شرق و غرب است، آن را مى‏شنود. خفته‏اى نيست كه بيدار نشود و ايستاده‏اى نيست كه ننشيند و نشسته‏اى نيست، جز آن كه بر دو پايش مى‏ايستد و همه، از هراس آن نداست. خدا بيامرزد كسى را كه از آن ندا، عبرت بگيرد و پاسخ دهد، كه نداى نخست، نداى جبرئيل روح الأمين است».
سپس فرمود: «ندا در ماه رمضان، در شب جمعه بيست و سوم ماه است و در آن، شك نكنيد و بشنويد و فرمان بريد و در پايان روز، صداى ابليس ملعون است كه ندا مى‏دهد: "هان! فلانى، مظلومانه كشته شد"، تا مردم را به شك اندازد و آنان را بفريبد، كه در آن روز، عدّه فراوانى به شك مى‏افتند و سرگردان مى‏شوند و به آتش دوزخ سقوط مى‏كنند. پس چون ندا را در ماه رمضان شنيديد، شك نكنيد، كه آن، نداى جبرئيل است و نشانه آن هم اين است كه نام قائم و نام پدرش را ندا مى‏دهد، به گونه‏اى كه دخترِ در كنج خانه هم آن را مى‏شنود و پدر و برادرش را به بيرون رفتن [و همراهى با قيام‏] ، تحريك و تشويق مى‏كند».
و نيز فرمود: «پيش از خروج قائم عليه السلام از اين دو ندا ، گريزى نيست: ندايى از آسمان كه نداى جبرئيل است و به اسم صاحب اين امر و اسم پدرش است، و نداى دوم كه از زمين به گوش مى‏رسد كه نداى ابليس لعنت شده است و به نام فلان كس و اين كه مظلومانه كشته شده است، ندا مى‏دهد، و او با اين كار، قصد فتنه‏انگيزى دارد. پس، نداى اوّل را اطاعت كنيد و از نداى دوم بپرهيزيد تا فريب نخوريد».
و امام عليه السلام فرمود: «قائم عليه السلام قيام نمى‏كند، مگر با فراگيرى ترس شديد در مردم و نيز زلزله‏ها و فتنه و بلايى كه به آنان مى‏رسد و نيز طاعونى پيش از آن و شمشير برّانى ميان عرب [كه آنان را به كشتن مى‏دهد] ، و درگيرى سختى ميان مردم و پراكندگى در دينشان و دگرگونى احوالشان، تا آن جا كه برخى، به خاطر شرارت بسيارِ مردم و به جان هم افتادن آنها، صبح و شب، آرزوى مرگ مى‏كنند، و خروج قائم، به هنگام يأس و نااميدى مردم از فَرَج (گشايش كارشان) است. پس خوشا به حال كسى كه او را درك كند و از ياوران او باشد، و بدا و بدا به حال كسى كه با او دشمنى و مخالفت ورزد و با امرش مخالفت كند و از دشمنان او باشد! ...».
سپس فرمود : «هنگامى كه فلان طايفه با هم اختلاف كنند، در آن هنگام، منتظر فَرَج باشيد و فَرَج شما، جز در اختلاف پيدا كردن فلان طايفه نيست و چون با هم اختلاف پيدا كردند، منتظر بانگ بلند ماه رمضان و خروج قائم عليه السلام باشيد كه خداوند هر چه بخواهد مى‏كند و قائم خروج نمى‏كند و آنچه را دوست مى‏داريد، نخواهيد ديد تا آن كه فلان طايفه با هم اختلاف بيابند، كه چون اين گونه شود، مردم در [گرفتن قدرت‏] آنان به طمع مى‏افتند و اختلاف كلمه مى‏شود و سفيانى خروج مى‏كند».
و فرمود: «ناگزير از فرمان‏روايى فلان طايفه است و چون فرمان‏روايى يافتند آن گاه كه اختلاف نمودند، فرمان‏روايى‏شان متفرّق و امرشان پراكنده مى‏شود، تا آن كه خراسانى و سفيانى بر آنها بشورند: اين، از شرق و آن، از غرب، و مانند دو اسب مسابقه به سوى كوفه از يكديگر پيشى مى‏گيرند: اين، از اين جا و اين از اين جا، تا آن كه هلاكت بنى فلان به دستان آن دو شود. به هوش باشيد كه آنان از ايشان، هيچ كسى را باقى نمى‏نهند».
سپس فرمود: «خروج سفيانى، يمانى و خراسانى در يك سال و در يك ماه و در يك روز روى مى‏دهد، مانند رشته تسبيح كه در پى هم مى‏آيند و در هر سو، جنگ و وحشت است. واى بر كسى كه با آنان دشمنى كند! و در اين پرچم‏ها، پرچمى راه‏يافته‏تر از پرچم يمانى نيست و آن، پرچم هدايت است؛ زيرا او به صاحبتان [قائم عليه السلام ]فرا مى‏خواند و چون يمانى خروج كند، فروش سلاح را به مردم و هر مسلمانى حرام مى‏كند و چون يمانى خروج كرد، به سوى او حركت كن كه پرچمش، پرچم هدايت است و براى مسلمان روا نيست كه كار را بر او سخت كند، كه هر كه چنين كند، اهل آتش خواهد بود؛ زيرا او به حق و به راه مستقيم فرا مى‏خواند».
سپس به من فرمود: «از ميان رفتن فرمان‏روايى بنى فلان، مانند شكستن سفال [، يك‏باره‏] است و مانند مردى است كه سفالى در دست دارد و در حال راه رفتن و غفلت وى، ناگهان از دستش مى‏افتد و مى‏شكند و او وقتى كه آن مى‏افتد، مانند وحشت‏زده‏ها فريادى بر مى‏آورد. از ميان رفتن فرمان‏روايى آنها هم چنين است و در غافل‏ترين حالت آنان، اتّفاق مى‏افتد.
و امير مؤمنان عليه السلام بر منبر كوفه فرمود: "خداوند عزّ و جلّ الذكر در آنچه تقدير كرد و قضاى حتمى نمود - به گونه‏اى كه از وجود آن، چاره‏اى نباشد - ، آن بود كه بنى اميّه را با شمشير و آشكارا و بنى فلان را ناگهان بگيرد"».
سپس فرمود: «آسياب، ناگزير مى‏چرخد و چون بر محورش ايستاد و بر پايه‏اش استوار ماند، خداوند، بنده‏اى نامهربان و بى اصل و نسب بر آن مى‏انگيزد كه پيروزى با اوست. يارانش موهايى دراز و سبيل دارند، سياه‏جامه اند و پرچم‏هايشان نيز سياه است. واى بر كسانى كه با آنان به دشمنى برخيزند، كه آنها را بى قاعده مى‏كُشند. به خدا سوگند، گويى آنان و كارهايشان را مى‏بينيم و نيز آنچه را بدكاران و بيابانگردان جفاكار از ايشان مى‏كِشند. خداوند، آنان را بر ايشان بى هيچ رحمتى چيره مى‏كند و آنان، اينان را در شهرشان در كناره فرات، در آب و خشكى، بى حساب و كتاب مى‏كشند و اين جزاى كردارشان است و خداوند بر بندگانش ستمكار نيست».۱

1.الغيبة، نعمانى : ص ۲۵۳ ح ۱۳ ، بحار الأنوار : ج ۵۲ ص ۲۳۰ ح ۹۶ .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد هفتم
382

۱۳۹۳. الغيبة للنعماني : أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعيدِ بنِ عُقدَةَ ، قالَ : حَدَّثَني أحمَدُ بنُ يوسُفَ بنِ يَعقوبَ أبُو الحَسَنِ الجُعفِيُّ مِن كِتابِهِ ، قالَ : حَدَّثَنا إسماعيلُ بنُ مِهرانَ ، قالَ : حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِيِّ بنِ أبي حَمزَةَ ، عَن أبيهِ ووُهَيبِ بنِ حَفصٍ ، عَن أبي بَصيرٍ ، عَن أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ عليهما السلام ، أنَّهُ قالَ :
إذا رَأَيتُم نار عزّ و جلّ مِن (قِبَلِ) المَشرِقِ شِبَهَ الهُردِيِ‏۱ العِظيمِ ، تَطلُعُ ثَلاثَةَ أيّامٍ أو سَبعَةً ، فَتَوَقَّعوا فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام إن شاءَ اللَّهُ عزّ و جلّ ، إنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ .
ثُمَّ قالَ : الصَّيحَةُ لا تَكونُ إلّا في شَهرِ رَمَضانَ (لِأَنَّ شَهرَ رَمَضانَ) شَهرُ اللَّهِ ، (وَالصَّيحَةُ فيهِ) هِيَ صَيحَةُ جَبرَئيلَ عليه السلام إلى‏ هذَا الخَلقِ .
ثُمَّ قالَ : يُنادي مُنادٍ مِنَ السَّماءِ بِاسمِ القائِمِ عليه السلام ، فَيَسمَعُ مَن بِالمَشرِقِ ومَن بِالمَغرِبِ ، لا يَبقى‏ راقِدٌ إلَّا استَيقَظَ ، ولا قائِمٌ إلّا قَعَدَ ، ولا قاعِدٌ إلّا قامَ عَلى‏ رِجلَيهِ فَزَعاً مِن ذلِكَ الصَّوتِ ، فَرَحِمَ اللَّهُ مَنِ اعتَبَرَ بِذلِكَ الصَّوتِ فَأَجابَ ، فَإِنَّ الصَّوتَ الأَوَّلَ هُوَ صَوتُ جَبرَئيلَ الرُّوحِ الأَمينِ عليه السلام .
ثُمَّ قالَ عليه السلام : يَكونُ الصَّوتُ في شَهرِ رَمَضانَ في لَيلَةِ جُمُعَةٍ لَيلَةِ ثَلاثٍ وعِشرينَ ، فَلا تَشُكّوا في ذلِكَ ، وَاسمَعوا وأَطيعوا ، وفي آخِرِ النَّهارِ صَوتُ المَلعونِ إبليسَ يُنادي : ألا إنَّ فُلاناً قُتِلَ مَظلوماً ، لِيُشَكِّكَ النّاسَ ويَفتِنَهُم ، فَكَم في ذلِكَ اليَومِ مِن شاكٍّ مُتَحَيِّرٍ قَد هَوى‏ فِي النّارِ ، فَإِذا سَمِعتُمُ الصَّوتَ في شَهرِ رَمَضانَ فَلا تَشُكّوا فيهِ أنَّهُ صَوتُ جَبرَئيلَ ، وعَلامَةُ ذلِكَ أنَّهُ يُنادي بِاسمِ القائِمِ وَاسمِ أبيهِ ، حَتّى‏ تَسمَعَهُ العَذراءُ فِي خِدرِها ، فَتُحَرِّضُ أباها وأَخاها عَلَى الخُروجِ .
وقالَ : لا بُدَّ مِن هذَينِ الصَّوتَينِ قَبلَ خُروجِ القائِمِ عليه السلام : صَوتٍ مِنَ السَّماءِ وهُوَ صَوتُ جَبرَئيلَ (بِاسمِ صاحِبِ هذَا الأَمرِ وَاسمِ أبيهِ) ، وَالصَّوتِ الثّاني مِنَ الأَرضِ وهُوَ صَوتُ إبليسَ اللَّعينِ يُنادي بِاسمِ فُلانٍ أنَّهُ قُتِلَ مَظلوماً ، يُريدُ بِذلِكَ الفِتنَةَ ، فَاتَّبِعُوا الصَّوتَ الأَوَّلَ ، وإيّاكُم وَالأَخيرَ أن تُفتَنوا بِهِ .
وقالَ عليه السلام : لا يَقومُ القائِم عليه السلام إلّا عَلى‏ خَوفٍ شَديدٍ مِنَ النّاسِ ، [ و ]زَلازِلَ وفِتنَةٍ وبَلاءٍ يُصيبُ النّاسَ ، وطاعونٍ قَبلَ ذلِكَ ، وسَيفٍ قاطِعٍ بَينَ العَرَبِ ، وَاختِلافٍ شَديدٍ فِي النّاسِ ، وتَشَتُّتٍ في دينِهِم ، وتَغَيُّرٍ مِن حالِهِم ، حَتّى‏ يَتَمَنَّى المُتَمَنِّي المَوتَ صَباحاً ومَساءً مِن عِظَمِ ما يَرى‏ مِن كَلَبِ‏۲ النّاسِ وأَكلِ بَعضِهِم بَعضاً ، فَخُروجُهُ إذا خَرَجَ عِندَ اليَأسِ وَالقُنوطِ مِن أن يَرَوا فَرَجاً ، فَيا طوبى‏ لِمَن أدرَكَهُ وكانَ مِن أنصارِهِ ، وَالوَيلُ كُلُّ الوَيلِ لِمَن ناواهُ وخالَفَهُ ، وخالَفَ أمرَهُ ، وكانَ مِن أعدائِهِ . . .
ثُمَّ قالَ عليه السلام : إذَا اختَلَفَت بَنو فُلانٍ فيما بَينَهُم ، فَعِندَ ذلِكَ فَانتَظِرُوا الفَرَجَ ، ولَيسَ فَرَجُكُم إلّا فِي اختِلافِ بَني فُلانٍ ، فَإِذَا اختَلَفوا فَتَوَقَّعُوا الصَّيحَةَ في شَهرِ رَمَضانَ وخُروجَ القائِمِ عليه السلام ، إنَّ اللَّهَ يَفعَلُ ما يَشاءُ ، ولَن يَخرُجَ القائِمُ ولا تَرَونَ ما تُحِبّونَ حَتّى‏ يَختَلِفَ بَنو فُلانٍ فيما بَينَهُم ، فَإِذا كانَ كَذلِكَ طَمِعَ النّاسُ فيهِم وَاختَلَفَتِ الكَلِمَةُ ، وخَرَجَ السُّفيانِيُّ .
وقالَ : لا بُدَّ لِبَني فُلانٍ مِن أن يَملِكوا ، فَإِذا مَلَكوا ثُمَّ اختَلَفوا تَفَرَّقَ مُلكُهُم وتَشَتَّتَ أمرُهُم ، حَتّى‏ يَخرُجَ عَلَيهِمُ الخُراسانِيُّ وَالسُّفيانِيُّ ، هذا مِنَ المَشرِقِ وهذا مِنَ المَغرِبِ ، يَستَبِقانِ إلَى الكوفَةِ كَفَرَسَي رِهانٍ ، هذا مِن هُنا وهذا مِن هُنا ، حَتّى‏ يَكونَ هَلاكُ بَني فُلانٍ عَلى‏ أيديهِما ، أما إنَّهُم لا يُبقونَ مِنهُم أحَد عزّ و جلّ .
ثُمَّ قالَ عليه السلام : خُروجُ السُّفيانِيِّ وَاليَمانِيِّ وَالخُراسانِيِّ في سَنَةٍ واحِدَةٍ ، في شَهرٍ واحِدٍ ، في يَومٍ واحِدٍ ، نِظامٌ كَنِظامِ الخَرَزِ يَتبَعُ بَعضُهُ بَعضاً ، فَيَكونُ البَأسُ مِن كُلِّ وَجهٍ ، وَيلٌ لِمَن ناواهُم ، ولَيسَ فِي الرّاياتِ رايَةٌ أهدى‏ مِن رايَةِ اليَمانِيِّ ، هِيَ رايَةُ هُدىً لِأَ نَّهُ يَدعو إلى‏ صاحِبِكُم ، فَإِذا خَرَجَ اليَمانِيُّ حَرَّمَ بَيعَ السِّلاحِ عَلَى النّاسِ وكُلِّ مُسلِمٍ ، وإذا خَرَجَ اليَمانِيُّ فَانهَض إلَيهِ ، فَإِنَّ رايَتَهُ رايَةُ هُدىً ، ولا يَحِلُّ لِمُسلِمٍ أن يَلتَوِيَ عَلَيهِ ، فَمَن فَعَلَ ذلِكَ فَهُوَ مِن أهلِ النّارِ ، لِأَ نَّهُ يَدعو إلَى الحَقِّ وإلى‏ طَريقٍ مُستَقيمٍ .
ثُمَّ قالَ لي : إنَّ ذَهابَ مُلكِ بَني فُلانٍ كَقَصعِ‏۳ الفَخّارِ ، وكَرَجُلٍ كانَت في يَدِهِ فَخّارَةٌ وهُوَ يَمشي إذ سَقَطَت مِن يَدِهِ وهُوَ ساهٍ عَنها فَانكَسَرَت ، فَقالَ حينَ سَقَطَت : هاه - شِبهَ الفَزَعِ - فَذَهابُ مُلكِهِم هكَذا أغفَلُ ما كانوا عَن ذَهابِهِ .
وقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَلى‏ مِنبَرِ الكوفَةِ : إنَّ اللَّهَ - عَزَّ وجَلَّ ذِكرُهُ - قَدَّرَ فيما قَدَّرَ وقَضى‏ وحَتَمَ بِأَنَّهُ كائِنٌ لا بُدَّ مِنهُ ، أنَّهُ يَأخُذُ بَني اُمَيَّةَ بِالسَّيفِ جَهرَةً ، وأَنَّهُ يَأخُذُ بَني فُلانٍ بَغتَةً .
وقالَ عليه السلام : لا بُدَّ مِن رَحىً تَطحَنُ ، فَإِذا قامَت عَلى‏ قُطبِها وثَبَتَت عَلى‏ ساقِها ، بَعَثَ اللَّهُ عَلَيها عَبد عزّ و جلّ عَنيفاً خامِلاً أصلُهُ ، يَكونُ النَّصرُ مَعَهُ ، أصحابُهُ الطَّويلَةُ شُعورُهُم ، أصحابُ السِّبالِ‏۴ ، سودٌ ثِيابُهُم ، أصحابُ راياتٍ سودٍ ، وَيلٌ لِمَن ناواهُم ، يَقتُلونَهُم هَرجاً ، وَاللَّهِ ، لَكَأَنّي أنظُرُ إلَيهِم وإلى‏ أفعالِهِم وما يَلقَى الفُجّارُ۵ مِنهُم وَالأَعرابُ الجُفاةُ ، يُسَلِّطُهُمُ اللَّهُ عَلَيهِم بِلا رَحمَةٍ ، فَيَقتُلونَهُم هَرجاً عَلى‏ مَدينَتِهِم بِشاطِئِ الفُراتِ البَرِّيَّةِ وَالبَحرِيَّةِ ، جَزاءً بِما عَمِلوا ، وما رَبُّكَ بِظَلّامٍ لِلعَبيدِ .

1.الهُردُ - بالضمّ - : الكُرْكُم الأصفر ، والهُرد أيضاً : طين أحمر يصبغ به ، والهُرد أيضاً : عروق صفر يُصبغ بها ، والهُرديُّ : الثوب المصبوغ به (تاج العروس : ج ۵ ص ۳۳۵ «هرد») . ولعلّ المراد به أنّ لون هذه النار العظيمة صفراء تميل إلى الحمرة لشدّة اشتعالها، واللَّه العالم.

2.الكَلَب : شبيه بالجنون . ودفعت عنك كَلَبُ فلانٍ : أي شرُّهُ وأذاهُ (الصحاح : ج ۲ ص ۳۸۷ «كلب») .

3.قَصْعُ الفخّار : أي كسره وهشمه (انظر : النهاية : ج ۴ ص ۷۳ «قصع») . أي أنّه يكون دفعة واحدة لا بالتدريج .

4.السَّبَلَةُ : الشارِبُ والجمع السِّبالُ (النهاية : ج ۲ ص ۳۳۹ «سبل») .

5.في بحار الأنوار : «من الفجّار» .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد هفتم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 21328
صفحه از 466
پرینت  ارسال به