131
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد هفتم

۱۱۹۳. تفسير العيّاشى‏ - به نقل از عبد الأعلى جبلى (/ حلبى) - : امام باقر عليه السلام فرمود : «صاحب اين امر (قيام)، غيبتى در برخى از اين درّه‏ها دارد...».
امام باقر عليه السلام سپس فرمود: «به خدا سوگند، گويى به او مى‏نگرم كه به حجر الأسود تكيه داده و خداوند را به حقّش سوگند مى‏دهد و سپس مى‏فرمايد: "اى مردم! هر كس در باره خدا با من چون و چرا كند، [بداند كه‏] من نزديك‏ترينِ مردم به خدا هستم و هر كس در باره آدم با من چون و چرا كند، [بداند كه ]من نزديك‏ترينِ مردم به آدم هستم...".
سپس لشكر سفيانى به سوى او بيرون مى‏آيد و خداوند به زمين فرمان مى‏دهد تا آنان را از زير پاهايشان بگيرد و اين، همان سخن خداوند است: «و كاش آن گاه را مى‏ديدى كه هراسان شده‏اند و راه گريزى ندارند و از جايى نزديك، فرو گرفته مى‏شوند و مى‏گويند: به آن ايمان آورديم» يعنى به قائم خاندان محمّد صلى اللّه عليه و آله ، «و به او كفر ورزيده بودند» يعنى به قائم خاندان محمّد صلى اللّه عليه و آله ، (تا پايان سوره)، و جز دو تن از آنان به نام "وتر" و "وُتَير" از قبيله مراد، باقى نمى‏مانند و اين دو نيز سر و صورتشان وارونه است و عقب عقب راه مى‏روند و مردم را از آنچه بر سر همراهانشان آمده، آگاه مى‏كنند ... .
تا اين كه صبح مى‏شود. [قائم عليه السلام‏] مى‏گويد: ما را از راه نخيله ببريد و گرداگرد كوفه، سپاهيانى منظّم و همسان‏۱ است». پرسيدم: سپاهيانى همسان ؟
فرمود : «آرى، به خدا سوگند، تا اين كه به مسجد ابراهيم در نخيله مى‏رسد و دو ركعت نماز در آن جا مى‏خواند و هر كس در كوفه است. از مرجئه‏۲ و ديگران، از لشكر سفيانى به سوى او مى‏آيند و او به يارانش مى‏فرمايد: "براى فريب دشمن، عقب‏نشينى تاكتيكى كنيد" و سپس مى‏فرمايد: "باز گرديد و حمله كنيد"».
امام باقر عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند، حتّى يك نفر از آنان هم از خندق نمى‏گذرد تا خبرى بياورد. [قائم ]سپس وارد كوفه مى‏شود و هيچ مؤمنى [در جهان‏] نمى‏ماند، جز آن كه به كوفه مى‏آيد و يا به آن (كوفه) مشتاق مى‏شود و اين، همان سخن امير مؤمنان على عليه السلام است. آن گاه قائم به يارانش مى‏گويد: "به سوى اين طغيانگر برويد" و او را به كتاب خدا و سنّت پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرا مى‏خواند و سفيانى دست بيعت و تسليم به او مى‏دهد؛ ولى قبيله كلب كه دايى‏هاى او هستند، به او اعتراض مى‏كنند كه : چه كردى؟ به خدا سوگند، ما هرگز بر اين امر با تو بيعت نمى‏كنيم.
سفيانى مى‏گويد: چه كار كنم؟ مى‏گويند: با او رو به رو شو. او نيز با قائم عليه السلام رو به رو مى‏شود و [امام عليه السلام‏] به او مى‏فرمايد: "مراقب باش كه من [آنچه را لازم بود ،] به تو رساندم، و من با تو مى‏جنگم" و صبح كه مى‏شود، با آنان مى‏جنگد و خدا بر آنها مسلّطشان مى‏كند و سفيانى اسير مى‏شود و او را مى‏آورند و [امام عليه السلام ]او را با دستان خودش مى‏كُشد. سپس دسته‏اى از سوارانش را به سوى روم مى‏فرستد تا باقى‏مانده امويان را حاضر كند، و چون سواران به روم مى‏رسند، مى‏گويند: همكيشان ما را كه نزد شمايند، به سوى ما بفرستيد؛ امّا آنان خوددارى مى‏كنند و مى‏گويند: به خدا سوگند، ما چنين نمى‏كنيم، و سواران مى‏گويند: به خدا سوگند، اگر به ما فرمان دهد، با شما مى‏جنگيم. سپس روميان نزد فرمان‏روايشان مى‏آيند و موضوع را خبر مى‏دهند. او مى‏گويد: برويد و هم‏كيشانشان را به آنها بسپاريد، كه اينها با قدرتى بزرگ آمده‏اند، و اين، همان سخن خداوند است كه : «و چون عذاب ما را دريافتند، ناگاه از آن مى‏گريختند . مگريزيد و به كامرانى و خانه‏هايتان باز گرديد. باشد كه بازخواست شويد» يعنى از گنج‏هايى كه مى‏اندوختيد ، «گفتند : واى بر ما ! بى گمان، ما ستمكار بوده‏ايم و هماره آن سخنشان بود، تا آن كه آنان را [چون گياه دروشده‏اى ]خاموش و بى‏جان كرديم». هيچ خبر آورنده‏اى از آنها باقى نمى‏ماند و سپس به كوفه باز مى‏گردد و سيصد و ده و اندى مرد را به همه سو [براى اداره عالم‏] روانه مى‏كند» .۳

1.در نسخه بحار الأنوار به جاى «سپاهيان منظّم و همسان» ، عبارت «خندق و سنگربندى كامل» آمده است كه بر اساس ادامه همين حديث، نسخه بحار الأنوار مناسب‏تر است .

2.مرجئه، فرقه‏اى از مسلمانان اند كه به عقيده ايشان با بودن ايمان، هيچ معصيتى زيان نمى‏رساند، همان طور كه با كفر، طاعتى سود نمى‏دهد . وجه تسميه ايشان اين است كه به عقيده اين گروه، خدا عذاب ايشان را در برابر گناهان به تأخير انداخته است.

3.تفسير العيّاشى : ج ۲ ص ۵۶ ح ۴۹ ، بحار الأنوار : ج ۵۲ ص ۳۴۱ ح ۹۱. نيز، براى ديدن همه حديث، ر . ك : همين دانش‏نامه : ج ۹ ص ۸۶۵ ح ۱۶۷۵ .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد هفتم
130

۱۱۹۳. تفسير العياشي : عَن عَبدِ الأَعلَى الجَبَلِيِ‏۱ قالَ : قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : يَكونُ لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ غَيبَةٌ في بَعضِ هذِهِ الشِّعابِ . . . .
ثُمَّ قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : وَاللَّهِ لَكَأَنّي أنظُرُ إلَيهِ وقَد أسنَدَ ظَهرَهُ إلَى الحَجَرِ ، ثُمَّ يَنشُدُ اللَّهَ حَقَّهُ ، ثُمَّ يَقولُ : يا أيُّهَا النّاسُ ، مَن يُحاجَّني فِي اللَّهِ فَأَنَا أولَى النّاسِ بِاللَّهِ ، ومَن يُحاجَّني في آدَمَ فَأَنَا أولَى النّاسِ بِآدَمَ . . . .
فَيَخرُجُ إلَيهِ جَيشُ السُّفيانِيِّ ، فَيَأمُرُ اللَّهُ الأَرضَ فَيَأخُذُهُم مِن تَحتِ أقدامِهِم ، وهُوَ قَولُ اللَّهِ : «وَ لَوْ تَرَى‏ إِذْ فَزِعُواْ فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُواْ مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ * وَ قَالُواْ ءَامَنَّا بِهِ»۲ يَعني بِقائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ «وَ قَدْ كَفَرُوا بِهِ» يَعني بِقائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ ، إلى‏ آخِرِ السّورَةِ ، ولا يَبقى‏ مِنهُم إلّا رَجُلانِ يُقالُ لَهُما : «وَترٌ» و«وُتَيرٌ» مِن مُرادٍ ، وُجوهُهُما في أقفِيَتِهِما يَمشِيانِ القَهقَرى‏ ، يُخبِرانِ النّاسَ بِما فُعِلَ بِأَصحابِهِما . . . .
حَتّى‏ إذا أصبَحَ ، قالَ : خُذوا بِنا طَريقَ النُّخَيلَةِ ، وعَلَى الكوفَةِ جُندٌ مُجَنَّدٌ۳ ، قُلتُ : جُندٌ مُجَنَّدٌ ؟ قالَ : أي وَاللَّهِ حَتّى‏ يَنتَهِيَ إلى‏ مَسجِدِ إبراهيمَ عليه السلام بِالنُّخَيلَةِ ، فَيُصَلّي فيهِ رَكعَتَينِ ، فَيَخرُجُ إلَيهِ مَن كانَ بِالكوفَةِ مِن مُرجِئِها۴ وغَيرِهِم مِن جَيشِ السُّفيانِيِّ ، فَيَقولُ لِأَصحابِهِ : اِستَطرِدوا لَهُم ، ثُمَّ يَقولُ : كُرّوا عَلَيهِم .
قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : ولا يَجوزُ - وَاللَّهِ - الخَندَقَ مِنهُم مُخبِرٌ ، ثُمَّ يَدخُلُ الكوفَةَ فَلا يَبقى‏ مُؤمِنٌ إلّا كانَ فيها أو حَنَّ إلَيها ، وهُوَ قَولُ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيٍّ عليه السلام ، ثُمَّ يَقولُ لِأَصحابِهِ : سيروا إلى‏ هذَا الطّاغِيَةِ ، فَيَدعوهُ إلى‏ كِتابِ اللَّهِ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى اللّه عليه و آله ، فَيُعطيهِ السُّفيانِيُّ مِنَ البَيعَةِ سِلماً ، فَيَقولُ لَهُ كَلبٌ وهُم أخوالُهُ : (ما) هذا ، ما صَنَعتَ ؟ وَاللَّهِ ما نُبايِعُكَ عَلى‏ هذا أبَداً ، فَيَقولُ : ما أصنَعُ ؟ فَيَقولونَ : اِستَقبِلهُ ، فَيَستَقبِلُهُ .
ثُمَّ يَقولُ لَهُ القائِمُ عليه السلام : خُذ حِذرَكَ فَإِنَّني أدَّيتُ إلَيكَ وأَنَا مُقاتِلُكَ ، فَيُصبِحُ فَيُقاتِلُهُم فَيَمنَحُهُ اللَّهُ أكتافَهُم . و يَأخُذُ السُّفيانِيَّ أسيراً ، فَيَنطَلِقُ بِهِ ويَذبَحُهُ بِيَدِهِ ، ثُمَّ يُرسِلُ جَريدَةَ۵ خَيلٍ إلَى الرّومِ فَيَستَحضِرونَ بَقِيَّةَ بَني اُمَيَّةَ ، فَإِذَا انتَهَوا إلَى الرّومِ قالوا : أخرِجوا إلَينا أهلَ مِلَّتِنا عِندَكُم ، فَيَأبَونَ ويَقولونَ : وَاللَّهِ لا نَفعَلُ ، فَيَقولُ الجَريدَةُ : وَاللَّهِ لَو أمَرَنا لَقاتَلناكُم .
ثُمَّ يَنطَلِقونَ إلى‏ صاحِبِهِم فَيَعرِضونَ ذلِكَ عَلَيهِ ، فَيَقولُ : انِطَلِقوا فَأَخرِجوا إلَيهِم أصحابَهُم ، فَإِنَّ هؤُلاءِ قَد أتَوا بِسُلطانٍ (عَظيمٍ) ، وهُوَ قَولُ اللَّهِ : «فَلَمَّا أَحَسُّواْ بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ * لَا تَرْكُضُواْ وَ ارْجِعُواْ إِلَى‏ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَسَكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسَْلُونَ» قالَ : يَعنِي الكُنوزَ الَّتي كُنتُم تَكنِزونَ «قَالُواْ يَوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَلِمِينَ * فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَلهُمْ حَتَّى‏ جَعَلْنَهُمْ حَصِيدًا خَمِدِينَ»۶ لا يَبقى‏ مِنهُم مُخبِرٌ ، ثُمَّ يَرجِعُ إلَى الكوفَةِ فَيَبعَثُ الثَّلاثَمِئَةِ وَالبِضعَةَ عَشَرَ رَجُلاً إلَى الآفاقِ كُلِّها .

1.الحلبي (خ ل) .

2.سبأ : ۵۱ و ۵۲ .

3.في بحار الأنوار : «خَندَقٌ مُخَندَقٌ» .

4.المُرجِئَةُ : هم فرقة من فرق الإسلام يعتقدون أنّه لا يضرّ مع الإيمان معصية ، كما أنّه لا ينفع مع الكفر طاعة ، سمّوا مرجئة لاعتقادهم أنّ اللَّه أرجأ تعذيبهم على المعاصي ، أي أخّره عنهم (النهاية : ج ۲ ص ۲۰۶ «رجا») .

5.الجرَيدةُ : الجماعة من الخيل (لسان العرب : ج ۳ ص ۱۱۸ «جرد») .

6.الأنبياء : ۱۲ - ۱۵ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد هفتم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 16699
صفحه از 466
پرینت  ارسال به