۱۱۸۰. بحار الأنوار - با سندش به نقل از جابر بن يزيد - : امام باقر عليه السلام فرمود : «هنگامى كه به سفيانى خبر مىرسد كه قائم عليه السلام از سمت كوفه به سوى او مىآيد، از لشكرش كناره مىگيرد و بيرون مىرود تا قائم را ملاقات كند و مىگويد: مرا نزد پسرعمويم ببريد. سفيانى را نزد او مىآورند و قائم عليه السلام با وى سخن مىگويد و سفيانى با او بيعت مىكند و سپس به سوى يارانش باز مىگردد. آنان به وى مىگويند: چه كردى؟ مىگويد: تسليم شدم و بيعت كردم. به او مىگويند: خداوند، رأيت را زشت گرداند! در حالى كه خليفهاى فرمانروا بودى، به فردى فرمانبردار تبديل شدى! پس سفيانى [پشيمان و] با او (قائم عليه السلام) رو در رو مىشود و با او مىجنگد و سپس آن شب را سپرى مىكنند و صبح دوباره در برابر قائم عليه السلام صفآرايى مىنمايند و آن روز را نيز مىجنگند.
سپس خداوند متعال، قائم و يارانش را بر آنان مسلّط مىكند و ايشان را تا نابودى كامل مىكُشند، حتّى كسى كه خود را پشت درخت و سنگ پنهان كرده است، به وسيله درخت و سنگ كه مىگويند: "اى مؤمن! اين مرد، كافر است. او را بكش" ، كشف مىشود و جنگاور مؤمن، او را مىكشد.
و درندگان و پرندگان، از گوشت اجساد آنان سير مىشوند و قائم عليه السلام هر اندازه بخواهد، در آن جا درنگ مىكند . سپس قائم عليه السلام سه پرچم [براى سه لشكر] مىبندد: پرچمى به سوى قسطنطنيّه كه خداوند [آن جا را ]برايش فتح مىكند ، پرچمى به سوى چين كه آن را نيز برايش فتح مىكند و پرچمى به سوى كوههاى ديلم كه [آن جا را هم ]برايش فتح مىكند» .۱