۱۱۷۰. مختصر بصائر الدرجات - به نقل از خطبهاى از آنِ مولايمان امير مؤمنان كه «مخزون» ناميده مىشود و در آن آمده است : خروج سفيانى با پرچمى سبز و صليبى از طلاست، فرمانده لشكرش، مردى از قبيله كلب است ، و دوازده هزار سوار ، سفيانى را در حركت به سوى مكّه و مدينه همراهى مىكنند كه فرمانده اين افراد، مردى از بنى اميّه به نام خزيمه است. چشم چپش نابينا و لكّه خونى بر چشمش و دنياطلب است. هيچ يك از لشكرهاى او شكست نمىخورند تا آن كه در مدينه فرود مىآيد و مردان و زنان خاندان محمّد صلى اللّه عليه و آله را گرد مىآورد و آنان را در خانهاى در مدينه به نام «خانه ابو الحسن اموى» زندانى مىكند، و سوارانى در پى مردى از خاندان محمّد صلى اللّه عليه و آله روانه مىنمايد كه مردانى از محرومان مكّه به گرد او جمع شدهاند و فرمانده اين سواران، مردى از قبيله غطفان است، تا اين كه هنگام عبور از سنگهاى سفيد بيداء، به زمين فرو مىروند، به گونهاى كه جز يك مرد از آنان نجات نمىيابد و خداوند سر و صورتش را وارونه مىكند تا آنان را هشدار دهد و نشانهاى براى هر كسى باشد كه در پى مىآيد، و در اين روز، تأويل اين آيه: «و كاش آنان را مىديدى كه چه سان هراسان اند و راه گريزى ندارند و از جايى نزديك گرفته شدهاند» تحقّق مىيابد و صد و سى هزار نفر به كوفه مىفرستد و در روحاء و فاروق و جايگاه مريم و عيسى در قادسيّه۱ فرود مىآيند و هشتاد هزار تن از آنها حركت مىكنند تا به كوفه مىرسند و در مقبره هود در نخيله فرود مىآيند و در روز زينت (جشن) به كوفيان حمله مىكنند و فرمانده مردم ، زورگويى خودكامه است كه او را كاهن و ساحر مىنامند و از شهر بغداد، فرماندهاى با پنج هزار تن از كاهنان به سويشان مىآيد [و به آنان مىپيوندد] و بر پل، هفتاد هزار تن مىكشد تا آن جا كه مردم به خاطر خون و بوى بد اجساد افتاده در فرات، سه روز از آن پرهيز مىكنند و هفتاد هزار دختر جوان باكرهاى را كه كسى هنوز دست و صورت آنها را نديده، از كوفه به اسارت مىگيرند تا آن كه آنها را سوار شتران كرده، به ثُويّه يا همان غرّى مىبرند . سپس صد هزار مشرك و منافق از كوفه بيرون مىآيند تا به دمشق برسند و هيچ كس را ياراى جلوگيرى از آنها نيست و [دمشق] همان ارم و سرزمين داراى كاخهاى برافراشته است.۲