41
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد دوم

رهبرى قريش را در اين قيام بر عهده داشت - رفت . ابن مطيع، دستور داد كه براى عبد اللَّه پُشتى‏اى بياورند و او را به نشستن دعوت كرد . ابن عمر گفت : نيامده‏ام كه بنشينم . آمده‏ام تا حديثى را كه از پيامبر خدا شنيده‏ام ، براى تو باز گويم . شنيدم كه پيامبر خدا فرمود :
مَن خَلَعَ يَداً مِن طاعَةٍ ، لَقِىَ اللَّهَ يَومَ القِيامَةِ لا حُجَّةَ لَهُ ، وَ مَن ماتَ وَ لَيسَ فى عُنُقِهِ بَيعَةٌ ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً .
كسى كه دست از اطاعت [امامى‏] بكشد، روز قيامت، در حالى خدا را ملاقات مى‏كند كه حجّتى ندارد و كسى كه بميرد و با [امامى‏] بيعت نكرده باشد ، به مرگ جاهلى مُرده است .۱
بنگريد كه چه استادانه، سخن پيامبر خدا را در جهت مخالفت مقصود ايشان به كار مى‏برند! اين، همان پديده خطرناكى است كه پيامبر خدا براى پيشگيرى از آن ، در اين حديث و ده‏ها حديث ديگر، بِدان هشدار داده و مردم را به اطاعت از امامان حق، دعوت كرده است . هشدار پيامبر خدا به دست سياست‏بازان مسلمان‏نما و عوامل آنان، تحريف مى‏گردد و بدين ترتيب است كه از حديث، بر ضدّ حديث ، و از اسلام بر ضدّ اسلام، سوء استفاده مى‏شود و سرانجام با ناديده گرفتن جايگاه امامت در جامعه اسلامى و به فراموشى سپردن توصيه‏هاى پيامبر صلى اللّه عليه وآله، عصر علم و اسلام در امّت اسلامى سپرى مى‏گردد و رجعت به جاهليت و گم‏راهى، تحقّق مى‏يابد .
بنا بر اين ، بدون ترديد، مقصود از احاديثى كه مرگِ بدون شناخت امام را مرگ جاهلى مى‏دانند ،۲ بيم دادن از عدم تمسّك به ولايت اهل بيت عليهم السلام است كه ضرورت تمسّك به آنان، در حديث ثَقَلين و غدير و صدها حديث ديگر ، براى مردم، بيان شده است .

1.ر . ك : ص‏۳۲ ح ۱۹۰ .

2.مَن ماتَ وَ لَم يَعرِف إمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً (ر . ك : ص ۱۶۰ ح ۳۰۵) .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد دوم
40

به اين كه ممكن است چنين رهبرى ، ستمگر و به گفته قرآن كريم از «امامانى كه به آتش فرا مى‏خوانند»۱ باشد ؟!

بديهى است كه همه زمامداران فاسد تاريخ اسلام ، براى اثبات حقّانيت خويش و وجوب اطاعت مردم از خود و استوارى پايه‏هاى حكومتشان ، به اين حديث مسلّم استناد جسته باشند . از اين رو، مى‏بينيم كه حتّى معاويه پسر ابو سفيان نيز در شمار راويان اين حديث آمده است.۲همچنين، طبيعى است كه آخوندهاى دربارى با همان انگيزه، سخن پيامبر صلى اللّه عليه وآله را تفسير و با امامت ائمّه جور، تطبيق نمايند ؛ ليكن روشن است كه اين، بازى با الفاظ است ، نه بدفهمى و كژ انديشى در مفهوم حديث .

هرگز نمى‏توان باور كرد كه عبد اللَّه بن عمر ، آن گونه كه در شرح نهج البلاغه‏ى ابن ابى الحديد آمده است ، به دليل كج‏فهمى و ضعف بينش، با امام على عليه السلام بيعت نكند ؛ ولى با تمسّك به حديث «مَن ماتَ بغَير إمامٍ» كه خودش نقل كننده آن است ، شبانه به ملاقات حجّاج بن يوسف برود تا با خليفه دوران، عبد الملك بن مروان، بيعت نمايد ؛ چرا كه نمى‏خواهد شبى را بدون داشتن امام به صبح آورد!

آرى . كسى كه امير مؤمنان على عليه السلام را امام نداند و با او بيعت نكند ، بايد هم عبد الملك مروان را امامى بداند كه ترك بيعتش موجب رجعت به جاهليت است و بايد با آن خفّت و خوارى با پاى عامل سفّاك او (حجّاج بن يوسف) شبانه بيعت كند! عبد اللَّه بن عمر به جايى رسيد كه يزيد ، پسر معاويه، را با آن همه جناياتى كه به اسلام و خاندان پيامبر خدا روا داشت ، مصداق «امام» در حديث : «من مات بغير امام» مى‏داند و مخالفت با او را موجب كفر و ارتداد مى‏شمُرَد .

آورده‏اند كه پس از واقعه جانسوز كربلا، مردم مدينه در سال ۶۳ هجرى قيام كردند و اين قيام به واقعه «حرّه» انجاميد . عبد اللَّه بن عمر نزد عبد اللَّه بن مطيع - كه‏

1.. ر . ك : قصص : آيه ۴۱ .

2.. ر . ك : ص ۳۲ ح ۱۹۱ .

تعداد بازدید : 9377
صفحه از 403
پرینت  ارسال به