۲ / ۴
سخن گفتن امام عليه السّلام پس از تولّد
۳۵۰. كمال الدين - به نقل از سيّارى - : نسيم و ماريه برايم گفتند: هنگامى كه صاحب الزمان از دل مادرش بيرون آمد، بر زانوانش نشست و دو انگشت اشارهاش را راست گرفت و سپس عطسه كرد و فرمود: «ستايش، ويژه خداى جهانيان است. خدايا! بر سَرورمان محمّد و خاندان او درود فرست! بندهاى ياد كننده خدا نه مغرور و نه متكبّر» و سپس فرمود: «ستمكاران پنداشتند كه حجّت خدا از ميان رفته است. اگر به ما اجازه سخن داده مىشد، ترديد از ميان مىرفت».۱
۳۵۱. كمال الدين- به نقل از غياث بن اُسَيد - : حاضر بودم كه محمّد بن عثمان عمرى - كه خدا روحش را پاك بدارد - مىگفت: هنگامى كه مهدى، جانشين [امام عسكرى عليه السلام]، متولّد شد، نورى از بالاى سرش تا بلنداى آسمان درخشيد. سپس با رو به زمين افتاد و براى خداى والايادش سجده كرد و آن گاه در حالى كه مىگفت: «خداوند يكتا كه به عدالت برخاسته، گواهى مىدهد كه خداوندى جز او نيست و نيز فرشتگان و دانشمندان [گواهى مىدهند]. معبودى جز او نيست؛ پيروز هميشگى و فرزانه. دين نزد خداوند، اسلام است» سرش را بلند كرد، و روز تولّدش، جمعه بود.۲
۳۵۲. كمال الدين- به نقل از ابراهيم بن محمّد نسيم، خادم امام عسكرى عليه السلام - : يك شب پس از تولّد صاحب الزمان عليه السلام بر او وارد شدم. نزدش عطسه كردم، به من گفت: خدايت رحمت كند!.
از اين سخن خوشحال شدم. به من فرمود: «آيا بشارتى در باره عطسه به تو ندهم؟».
گفتم: چرا، مولاى من!
فرمود: «آن تا سه روز، امان از مرگ است».۳
1.كمال الدين : ص ۴۳۰ ح ۵ ، الغيبة، طوسى: ص ۲۴۴ ح ۲۱۱ ، الثاقب فى المناقب : ص ۵۸۴ ح ۵۳۲ ، إعلام الورى : ح ۲ ص ۲۱۷ ، كشف الغمّة : ج ۳ ص ۲۸۸ ، ألقاب الرسول و عترته : ص ۸۵ ، الصراط المستقيم : ج ۲ ص ۲۱۰ ح ۲ ، بحار الأنوار : ج ۵۱ ص ۴ ح ۶ .
2.كمال الدين : ص ۴۳۳ ح ۱۳ ، بحار الأنوار : ج ۵۱ ص ۱۵ ح ۱۹. نيز، ر.ك: الغيبة، طوسى: ص ۲۳۶ ح ۲۰۴، دلائل الإمامة : ص ۵۰۰ ح ۴۹۰ .
3.كمال الدين : ص ۴۳۰ ح ۵ وص ۴۴۱ ح ۱۱ ، الثاقب فى المناقب : ص ۲۰۳ ح ۱۸۰ ، مكارم الأخلاق : ج ۲ ص ۱۶۲ ح ۲۴۰۰ ، إعلام الورى : ج ۲ ص ۲۱۷ ، الصراط المستقيم : ج ۲ ص ۲۳۵ ، بحار الأنوار : ج ۵۲ ص ۳۰ ح ۲۴ .