253
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد دوم

۳۴۹. مجموعة نفيسة (ألقاب الرسول و عترته)- به نقل از حكيمه - : ابو محمّد (امام عسكرى عليه السلام) به من فرمود: «امشب نزد ما بخواب؛ چرا كه خداوند، جانشين مرا امشب پديدار مى‏كند».
گفتم: از چه كسى؟
فرمود: «از مليكه».
گفتم: من او را باردار نمى‏بينم.
فرمود: «اى عمّه! او مانند مادر موسى [داراى باردارى پنهان‏] است».
هنگامى كه شب از نيمه گذشت و نماز شب را خواندم، با خود گفتم: سپيده نزديك است و آنچه ابو محمّد گفت، هنوز پديدار نشده است ، كه ابو محمّد عليه السلام ندا داد: «عجله نكن» كه مليكه لرزيد. او را به سينه‏ام چسباندم و سوره‏هاى توحيد و قدر و نيز آية الكرسى را خواندم و جنين جانشين ولىّ خدا، در دل او با من همراهى كرد و او هم آنها را قرائت كرد.
نور، سر تا پاى خانه را فرا گرفت و جانشين ولىّ خدا را ديدم كه زير مادرش، رو به قبله به حالت سجده است. او را بر گرفتم. ابو محمّد عليه السلام صدايم كرد: «اى عمّه! پسرم را زود بياور». او را كه آوردم، زبانش را در كامش نهاد و سپس او را بر پايش نشاند و فرمود: «پسركم! به اذن خدا سخن بگو».
گفت: «از شيطان رانده شده به خداى شنواى دانا پناه مى‏برم. به نام خداوند بخشنده مهربان. «ما مى‏خواهيم كه بر مستضعفان زمين، منّت نهيم و آنها را امامان و وارثان قرار دهيم . و آنان را بر زمين چيره سازيم و به فرعون و هامان و سپاهيانشان ، آنچه را از آن بيم داشتند، نشان دهيم» . خدا بر محمّد مصطفى، على مرتضى، فاطمه زهرا، حسن و حسين، على بن حسين، محمّد بن على، جعفر بن محمّد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمّد بن على، على بن محمّد و پدرم، حسن بن على، درود فرستد !».
در اين هنگام، پرندگانى سبزرنگ، ما را در بر گرفتند. ابو محمّد (امام عسكرى عليه السلام) به يكى از آنها نگريست و به او فرمود: «او را بگير و حفظ كن تا خدا در باره او به تو اجازه دهد، كه خدا كارش را به انجام مى‏رساند».
من به ابو محمّد (امام عسكرى عليه السلام) گفتم: اين پرنده چيست ؟ و اين پرندگان چيستند؟
فرمود: «اين جبرئيل است و اينها هم فرشتگان رحمت اند» و سپس فرمود: «اى عمّه! او را به مادرش باز گردان «تا چشمش روشن شود و اندوهگين نشود و بداند كه وعده الهى حق است؛ امّا بيشتر مردم نمى‏دانند»». من نيز او را به مادرش باز گرداندم.
او نوزادى مطيع بود و همه كارهايش به انجام رسيده و بر ساعد راستش نوشته بود: «حق آمد و باطل رفت. بى گمان، باطل، رفتنى است».
چهل روز پس از ولادت صاحب الأمر عليه السلام بر ابو محمّد (امام عسكرى عليه السلام) وارد شدم. مولايمان، صاحب امر، در خانه راه مى‏رفت و شيواسخن‏تر از او نديدم. ابو محمّد عليه السلام لبخند زد و فرمود: «ما امامان، در يك روز، مانند يك سال ديگران رشد مى‏كنيم».
پس از اين، احوال او را از ابو محمّد عليه السلام جويا شدم. فرمود: «او را به كسى سپرديم كه مادرى، كودكش را سپرد»۱ .۲

1.. در احاديث ديگر آمده است: مادر موسى، كودكش را به او سپرد.

2.جموعة نفيسة (ألقاب الرسول وعترته): ص ۸۵ .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد دوم
252

۳۴۹.مجموعة نفيسة (ألقاب الرسول وعترته) : عَن حَكيمَةَ : قالَ لي أبو مُحَمَّدٍ : بِيتي عِندَنَا اللَّيلَةَ فَإِنَّ اللَّهَ سَيُظهِرُ الخَلَفَ فيها ، قُلتُ‏ُ : ومِمَّن ؟ قالَ : مِن مَليكَةَ ، قُلتُ : لا أرى‏ بِها حَملاً . قالَ : يا عَمَّةُ مَثَلُها كَمَثَلِ اُمِّ موسى‏ . فَلَمَّا انتَصَفَ اللَّيلُ صَلَّيتُ صَلاةَ اللَّيلِ ، فَقُلتُ في نَفسي : قَرُبَ الفَجرُ ولَم يَظهَر ما قالَ أبو مُحَمَّدٍ .
فَنادى‏ أبو مُحَمَّدٍ : لا تَعجَلي ، فَارتَعَدَت مَليكَةُ فَضَمَمتُها إلى‏ صَدري ، وقَرَأتُ : «قُل هُوَ اللَّهُ أحَدٌ ، وإنّا أنزَلناهُ ، وآيَةَ الكُرسِيِّ» فَأَجابَنِيَ الخَلَفُ مِن بَطنِها يَقرَأُ كَقِراءَتي . قالَت :
وأَشرَقَ نورُ البَيتِ ، فَنَظَرتُ فَإِذَا الخَلَفُ تَحتَها ساجِداً إلَى القِبلَةِ ، فَأَخَذتُهُ ، فَناداني أبو مُحَمَّدٍ : هَلُمّي بِابني يا عَمَّةُ ، فَأَتَيتُهُ بِهِ فَوَضَعَ لِسانَهُ في فَمِهِ ، ثُمَّ أجلَسَهُ عَلى‏ فَخِذِهِ ، وقالَ : اِنطِق بِإِذنِ اللَّهِ يا بُنَيَّ . فَقالَ :
أعوذُ بِاللَّهِ السَّميعِ العَليمِ ، مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ ، بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَلِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَ رِثِينَ * وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِى الْأَرْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُواْ يَحْذَرُونَ» وصَلَّى اللَّهُ عَلى‏ مُحَمَّدٍ المُصطَفى‏ ، وعَلِيٍّ المُرتَضى‏ ، وفاطِمَةَ الزَّهراءِ ، وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ ، وعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، ومُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ، وجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ ، وموسَى بنِ جَعفَرٍ ، وعَلِيِّ بنِ موسى‏ ، ومُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ، وعَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ ، وَالحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ أبي .
قالَت : وغَمَرَتنا طُيورٌ خُضرٌ ، فَنَظَرَ أبو مُحَمَّدٍ إلى‏ طائِرٍ مِنها فَقالَ لَهُ : خُذهُ فَاحفَظهُ حَتّى‏ يَأذَنَ اللَّهُ فيهِ ، فَإِنَّ اللَّهَ بالِغُ أمرِهِ . قالَت حَكيمَةُ : قُلتُ لِأَبي مُحَمَّدٍ : ماهذَا الطّائِرُ ، وما هذِهِ الطُّيورُ ؟
قالَ : هذا جَبرَئيلُ ، وهذِهِ مَلائِكَةُ الرَّحمَةِ ، ثُمَّ قالَ : يا عَمَّةُ ، رُدّيهِ إلى‏ اُمِّهِ كَي تَقَرَّ عَينُها ولا تَحزَنَ ، ولِتَعلَمَ أنَّ وَعدَ اللَّهِ حَقٌّ ، ولكِنَّ أكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمونَ . فَرَدَدتُهُ إلى‏ اُمِّهِ .
قالَت : وكانَت مُطيعاً۱ ، مَفروغاً مِنهُ ، وعَلى‏ ذِراعِهِ الأَيمَنِ مَكتوبٌ : «جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَطِلُ إِنَّ الْبَطِلَ كَانَ زَهُوقًا» .
قالَت حَكيمَةُ : دَخَلتُ عَلى‏ أبي مُحَمَّدٍ بَعدَ أربَعينَ يَوماً مِن وِلادَةِ صاحِبِ الأَمرِ عليه السلام ، فَإِذا مَولانَا الصّاحِبُ عليه السلام يَمشي فِي الدّارِ ، فَلَم أرَ لُغَةً أفصَحَ مِن لُغَتِهِ ، فَتَبَسَّمَ أبو مُحَمَّدٍ عليه السلام [وقالَ‏]۲ : إنّا - مَعاشِرَ الأَئِمَّةِ - نَنشَأُ في يَومٍ كَما يَنشَأُ غَيرُنا فِي السَّنَةِ .
قالَت : ثُمَّ كُنتُ أسأَلُ أبا مُحَمَّدٍ عَنهُ بَعدَ ذلِكَ ، فَقالَ : اِستَودَعناهُ الَّذِي استَودَعَت اُمُّ وَلَدِها۳ .

1.كذا في المصدر .

2.ما بين المعقوفين ليس في المصدر ، ولا يستقيم السياق إلّا به .

3.هكذا في المصدر ، وفي الروايات الاُخرى‏ الماثلة لهذه الرواية : «الّذي استودعت اُمّ موسى ولدها» .

تعداد بازدید : 8973
صفحه از 403
پرینت  ارسال به