۳۰۷. كمال الدين- به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى - : بر ابو محمّد (امام عسكرى عليه السلام) وارد شدم. مىخواستم از ايشان جانشين پس از او را جويا شوم كه قبل از سؤالم فرمود: «اى احمد بن اسحاق! خداى - تبارك و تعالى - زمين را از هنگام خلقت آدم تاكنون از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا قيام قيامت نيز خالى نمىگذارد. خداوند به [دست] او بلا را از زمينيان، دور مىكند و باران فرو مىفرستد و بركات زمين را بيرون مىكشد».
گفتم: اى فرزند پيامبر خدا! امام و جانشين پس از تو كيست؟
ايشان به شتاب برخاست و به درون خانه رفت و سپس در حالى بيرون آمد كه پسرى را بر دوش خود سوار كرده بود. پسر سه ساله مىنمود و چهرهاش به سان ماه شب چهارده بود. [امام عليه السلام] فرمود: «اى احمد بن اسحاق! اگر جايگاه تو نزد خداى عزّ و جل و حجّتهاى او نبود، اين فرزندم را به تو نشان نمىدادم. او همنام و همكنيه پيامبر خداست. او كسى است كه زمين را از عدل و داد پر مىكند، همان گونه كه از جور و ستم پر شده است. اى احمد بن اسحاق! مَثَل او در اين امّت، مَثَل خضر است و مَثَل او، مثل ذو القرنين است. به خدا سوگند غيبتى خواهد داشت كه كسى از آن نجات نمىيابد جز آن كه خداوند عزّ و جل بر اعتقاد به امامت او استوارش كرده و به دعايى براى تعجيل در فرجش موفّقش داشته باشد».
گفتم: اى مولاى من! آيا نشانهاى دارد كه دلم به آن اطمينان يابد؟
آن پسر به سخن در آمد و با زبان عربى فصيح گفت: «من ذخيره خدا، در زمين اويم، و انتقام گيرنده از دشمنان او. چون خود حقيقت را مىبينى، در پى نشانه مباش، اى احمد بن اسحاق!».
شاد و سرخوش بيرون آمدم و فردا دوباره به سوى امام حسن عليه السلام باز گشتم و گفتم: اى فرزند پيامبر خدا! شادىام به منّتى كه بر من نهادى، فراوان است؛ امّا كدام سنّت خضر و ذو القرنين بر او (امام مهدى) هم جارى است؟
فرمود: «درازى غيبت، اى احمد!».
گفتم: اى فرزند پيامبر خدا! آيا غيبتش طول مىكشد؟
فرمود: «آرى، به خدايم سوگند، تا آن جا كه بيشتر باورمندان عقيده ظهور و خروج امام، از آن باز مىگردند و كسى نمىماند، جز آن كه خداى عزّ و جل از او عهد ولايت ما را گرفته باشد و ايمان را در دلش ثبت و با روحى از خود، تأييدش كرده باشد.
اى احمد بن اسحاق! اين كارى از كارهاى خداست و سرّى از اسرار او و غيبى از غيبهاى الهى. آنچه به تو نشان دادم، بر گير و پنهان كن و از شاكران باش تا فردا در ملكوت اعلا با ما باشى».۱