۱۴۴۶. كمال الدين- با سندش به نقل از عبد السلام بن صالح هروى - : از دعبل خزاعى شنيدم كه مىگويد : قصيدهام را براى امام على بن موسى الرضا عليه السلام خواندم كه آغازش اين بود:
حلقههاى تلاوت قرآن تهى گشتهاند
و جايگاه وحى بى سكنه گرديده است.
هنگامى كه به اين سخنم رسيدم :
خروج امامى كه ناگزير خروج خواهد كرد
با نام خدا و بركات او، قيام خواهد كرد
هر حق و باطلى را ميان ما از هم جدا خواهد كرد
و بر نعمت و نقمت، جزا خواهد داد،
امام رضا عليه السلام به شدّت گريست و سپس سرش را به سوى من بالا آورد و به من فرمود: «اى خُزاعى! در اين دو بيت ، روح القدس با زبان تو سخن گفته است. آيا مىدانى اين امام كيست و كِى قيام مىكند؟».
گفتم: نه - اى مولاى من - ، جز اين كه شنيدهام امامى از شما قيام مىكند و زمين را از تباهى، پاك مىكند و آن را از عدالت مىآكند، همان گونه كه از ستم پر شده است.
فرمود: «اى دعبل! امامِ پس از من، محمّد فرزندم است و پس از محمّد، فرزندش على است و پس از على، فرزندش حسن و پس از حسن، فرزندش حجّت قائم است كه در غيبتش، انتظارش را مىكشند و در ظهورش، اطاعتش مىكنند و اگر از دنيا تنها يك روز باقى مانده باشد، خداوند، آن روز را چنان طولانى مىكند كه او قيام نمايد و زمين را از عدالت پر كند، همان گونه كه از ستم پر شده است؛ امّا اين كه چه هنگام است، خبر دادن از وقت است. پدرم از پدرش از پدرانش عليهم السلام برايم حديث گفت كه به پيامبر صلى اللّه عليه و آله گفته شد: اى پيامبر خدا! قائم از فرزندانت، كِى خروج مىكند؟
و پيامبر فرمود: "مَثَل او، مانند قيامت است كه «كسى جز او از آن پرده بر نمىدارد. در آسمانها و زمين [بر ساكنانش] سنگين است و جز ناگهان بر شما وارد نمىشود»"».۱