65
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد نهم

۱۶۷۴. تفسير العيّاشى‏- به نقل از جابر جعفى - : امام باقر عليه السلام فرمود: «قائم، ميان ركن [حجر الأسود ]و مقام [ابراهيم‏] مى‏ايستد و نماز مى‏خواند و آن را به پايان مى‏برد، در حالى كه وزيرش همراه اوست. مى‏گويد : "اى مردم! ما از خدا بر ضدّ كسانى كه بر ما ستم كرده‏اند و حقّ ما را ربودند، يارى مى‏طلبيم. هر كه با ما در باره خدا احتجاج مى‏كند، [بداند كه‏] ما به خدا سزاوارتريم، و هر كه با ما در باره آدم عليه السلام احتجاج كند، ما سزاوارترينِ مردم به آدم هستيم، و هر كه با ما در باره نوح عليه السلام احتجاج كند، ما سزاوارترينِ مردم به نوح هستيم، و هر كه با ما در باره ابراهيم عليه السلام احتجاج كند، ما سزاوارترينِ مردم به ابراهيم هستيم، و هر كه با ما در باره محمّد صلى اللّه عليه و آله احتجاج كند، ما سزاوارترينِ مردم به محمّد صلى اللّه عليه و آله هستيم، و هر كه با ما در باره پيامبران احتجاج كند، ما سزاوارترينِ مردم به پيامبران هستيم، و هر كه با ما در باره كتاب خدا احتجاج كند، ما سزاوارترينِ مردم به كتاب خدا هستيم.
ما و هر مسلمانى، امروز گواهى مى‏دهد كه به ما ستم شد و ما را رانده شديم و بر ما ظلم شد و از شهر و ديار و مال و اهلمان بيرونمان راندند و به ما زور گفتند. هان! ما امروز از خدا و هر مسلمانى يارى مى‏جوييم.۱

۱۶۷۵. تفسير العيّاشى‏- به نقل از عبد الأعلى جبلى (/ حلبى) - : امام باقر عليه السلام فرمود : «صاحب‏اين امر (قيام) غيبتى دارد كه در برخى از اين درّه‏هاست» و با دستش به منطقه ذى طوى‏۲ اشاره كرد [و افزود : ] «تا آن كه دو شب پيش از خروجش ، يكى از اوليايش كه پيشكار اوست، مى‏آيد و با برخى از ياران امام ملاقات مى‏كند و مى‏گويد: شما اين جا چند تن هستيد؟ و آنان مى‏گويند: حدود چهل مرد. مى‏گويد: اگر صاحب خود را مى‏ديديد، چه مى‏كرديد؟ آنها مى‏گويند: به خدا سوگند، اگر ما را در كوه‏ها اسكان دهد، با او همراه مى‏شويم . سپس شب بعد هم نزد آنان مى‏آيد و مى‏گويد: ده تن از سركردگان و برگزيدگانتان را نشان دهيد. و آنان ده تن را به او نشان مى‏دهند و او ايشان را مى‏برد تا نزد صاحب خويش برسند و امام عليه السلام شب فردا را به ايشان وعده‏[ى قيام‏] مى‏دهد».
امام باقر عليه السلام سپس فرمود: «به خدا سوگند، گويى به او مى‏نگرم كه به حجر الأسود تكيه داده و خداوند را به حقّش سوگند مى‏دهد و سپس مى‏فرمايد: "اى مردم! هر كه در باره خدا با من احتجاج مى‏كند، [بداند كه‏] من نزديك‏ترينِ مردم به خدا هستم و هر كه در باره آدم عليه السلام با من احتجاج مى‏كند، [بداند كه‏] من نزديك‏ترينِ مردم به آدم هستم. اى مردم! هر كه با من در باره نوح عليه السلام احتجاج مى‏كند، [بداند كه‏] من سزاوارترينِ مردم به نوح هستم. اى مردم! هر كه با من در باره ابراهيم عليه السلام احتجاج مى‏كند، [بداند كه ]من سزاوارترينِ مردم به ابراهيم هستم. اى مردم! هر كه با من در باره موسى عليه السلام احتجاج مى‏كند، [بداند كه‏] من سزاوارترينِ مردم به موسى هستم. اى مردم! هر كه با من در باره عيسى عليه السلام احتجاج مى‏كند، [بداند كه‏] من سزاوارترينِ مردم به عيسى هستم. اى مردم! هر كه با من در باره محمّد صلى اللّه عليه و آله احتجاج مى‏كند، [بداند كه ]من سزاوارترينِ مردم به محمّد صلى اللّه عليه و آله هستم. اى مردم! هر كه با من در باره كتاب خدا احتجاج مى‏كند، [بداند كه‏] من سزاوارترينِ مردم به كتاب خدا هستم". سپس در پايان، نزد مقام ابراهيم مى‏رود و دو ركعت نماز نزد آن مى‏خواند و خدا را به‏حقّش سوگند مى‏دهد».
امام باقر عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند، او همان درمانده ياد شده در كتاب خداست: «يا [ كيست ]آن كه درمانده را - چون وى را بخواند - اجابت مى‏كند و گرفتارى را برطرف مى‏گرداند و شما را جانشينان اين زمين قرار مى‏دهد؟». جبرئيل به صورت پرنده‏اى سفيد بر ناودان كعبه مى‏نشيند و نخستين آفريده خداست كه با او (قائم) بيعت مى‏كند و سپس سيصد و ده و اندى نفر با او بيعت مى‏كنند» .
امام باقر عليه السلام فرمود : «پس هر كه به راه افتاده باشد، در آن ساعت مى‏رسد و هر كس راه نيفتاده باشد، از بسترش ناپديد مى‏شود و اين، همان سخن امير مؤمنان على عليه السلام است كه فرمود : "ناپديدشدگان از بسترهايشان هستند" ، و آن، سخن خداوند است : «به نيكى‏ها بشتابيد. هر كجا باشيد ، خداوند، همه شما را [گرد ]مى‏آورد». ياران قائم، سيصد و ده و اندى نفرند كه به خدا سوگند، همان امّت معدوده (كم‏شمار) هستند كه خداوند در كتابش فرموده [ و كافران را به آن تهديد نموده ]است : «اگر عذابشان را تا آمدن كسانى كم‏شمار به تأخير اندازيم [ به ريشخند كردن مى‏پردازند ]». اينان، مانند ابرهاى پاييزى به يك ساعت در مكّه گرد هم مى‏آيند، و امام عليه السلام در مكّه وقتى صبح مى‏شود، مردم را به كتاب خدا و سنّت پيامبرش فرا مى‏خواند و شمار اندكى به او مى‏پيوندند. او كسى را بر شهر مكّه او (قائم) مى‏گمارد و سپس [به سوى مدينه‏] حركت مى‏كند، كه به او خبر مى‏رسد كارگزارش را كشته‏اند. پس باز مى‏گردد و كشندگان را قصاص مى‏كند و بيش از اين نمى‏كند - يعنى كسى را به بند نمى‏كشد - و آن گاه به راه مى‏افتد و مردم را به كتاب خدا و سنّت پيامبرش - كه بر او و خاندانش درود باد - و ولايت على بن ابى طالب و بيزارى از دشمن او، فرا مى‏خواند و كسى از دشمنانش را نام نمى‏برد تا به بيداء۳ مى‏رسد. لشكر سفيانى به سوى او بيرون مى‏آيند و خداوند به زمين فرمان مى‏دهد تا آنان را از زير پايشان بگيرد و فرو ببرد و آن، همان سخن خداوند است: «و كاش آن گاه را مى‏ديدى كه هراسان شده و راه گريزى ندارند و از جايى نزديك، فرو گرفته مى‏شوند و مى‏گويند: به آن ايمان آورديم!»، يعنى به قائم خاندان محمّد صلى اللّه عليه و آله ، «در حالى كه به او كفر ورزيدند» (تا پايان سوره) و جز دو تن به نام‏هاى وَتر و وُتَير (از قبيله مراد) از آنان باقى نمى‏ماند كه سر و صورتشان وارونه مى‏شود و عقب عقب راه مى‏روند و مردم را از آنچه بر سر يارانشان آمده، باخبر مى‏كنند.
سپس وارد مدينه مى‏شود و اين هنگام، قريش، خود را از او پنهان مى‏كنند و آن، همان سخن على بن ابى طالب عليه السلام است كه فرمود : "به خدا سوگند، قريش دوست خواهد داشت كه آن زمان، هر چه را دارد و هر چه را بر آن خورشيد مى‏تابد، بدهد، تا جايى و براى يك لحظه حتّى به اندازه ذبح يك شتر، بيابد [و خود را از انتقام مهدى عليه السلام دور كند]".
سپس مى‏رود و مردم را به كتاب خدا و سنّت پيامبرش و ولايت على بن ابى طالب عليه السلام و بيزارى از دشمن او فرا مى‏خواند. آن گاه كه به ثعلبيّه‏۴مى‏رسد و مردى از تبار خودش [ از اهل بيت ] كه قوى‏هيكل‏ترين و دلاورترين مردم پس از صاحب اين امر (قيام) است، به سوى او بر مى‏خيزد و مى‏گويد : تو چه مى‏كنى؟ به خدا سوگند كه تو مردم را مانند شتران از خود، دور و پراكنده مى‏كنى! آيا اين به خاطر عهدى از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله يا به خاطر چيز ديگرى است؟ و آن كه كار بيعت گرفتن را به دست دارد، مى‏گويد: به خدا سوگند، آرام مى‏گيرى و يا بر آنچه دو چشمت در آن است (كاسه سرت)، مى‏زنم.
قائم عليه السلام به او مى‏گويد: اى فلانى! ساكت شو. آرى، به خدا سوگند، عهدى از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به همراه دارم. اى فلان! جامه‏دان (/ عطردان‏۵ يا زنبيلم) را بياور. او آن را مى‏آورد و عهد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله را براى او مى‏خواند. آن مرد قوى دلاور مى‏گويد: خدا مرا فدايت كند! سرت را بده تا ببوسم. او سرش را جلو مى‏آورد و آن مرد، ميان‏دو چشمش را مى‏بوسد و سپس مى‏گويد: خدا مرا فدايت كند! دوباره از ما بيعت بگير. و ايشان هم دوباره بيعت مى‏گيرد».
امام باقر عليه السلام فرمود: «گويى سيصد و ده و اندى مرد را مى‏بينم كه از بلندى [پشت كوفه ]بالا مى‏روند و دل‏هايشان گويى پاره‏اى آهن است. جبرئيل، سمت راست و ميكائيل، سمت چپش است و هراس [در دل دشمن‏] به فاصله يك ماه راه، جلو و پشت او حركت مى‏كند و خداوند با پنج هزار فرشته نشان‏دار او را يارى مى‏دهد تا آن كه بر بلندى كوفه (نجف) در مى‏آيد و به يارانش مى‏فرمايد : امشبتان را به عبادت بپردازيد. آنها هم شب را تا به صبح به ركوع و سجود و تضرّع به درگاه الهى مى‏پردازند.
تا اين كه صبح مى‏شود. [قائم عليه السلام ] مى‏فرمايد: ما را از راه نُخَيله‏۶ ببريد و گرداگرد كوفه خندق و سنگربندى كامل است».۷
پرسيدم: خندق و سنگربندى كامل ؟
فرمود : «آرى، به خدا سوگند . تا اين كه به مسجد ابراهيم در نخيله مى‏رسد و دو ركعت نماز در آن جا مى‏خواند و هر كس در كوفه است، از مرجئه و ديگران از لشكر سفيانى، به سوى او مى‏آيند. امام به يارانش مى‏فرمايد: براى فريب دشمن، عقب‏نشينى تاكتيكى كنيد و سپس مى‏فرمايد: باز گرديد و حمله كنيد».
امام باقر عليه السلام فرمود : «به خدا سوگند، حتّى يك نفر از آنان هم از خندق نمى‏گذرد تا خبرى بياورد. او سپس وارد كوفه مى‏شود و هيچ مؤمنى نمى‏ماند، جز آن كه به كوفه وارد مى‏شود يا مشتاق كوفه مى‏گردد و اين، همان سخن امير مؤمنان على عليه السلام است [ كه قبلاً به آن خبر داده بود ]. آن گاه قائم به يارانش مى‏فرمايد: به سوى اين طغيانگر برويد. و او را به كتاب خدا و سنّت پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرا مى‏خواند و سفيانى دست بيعت و تسليم به او مى‏دهد؛ ولى قبيله كلب - كه دايى‏هاى او هستند - ، به او اعتراض مى‏كنند كه: چه كردى؟ به خدا سوگند، ما هرگز بر اين امر با تو بيعت نمى‏كنيم. سفيانى مى‏گويد: چه‏كار كنم؟ مى‏گويند: با او رو به رو شو، و او با قائم عليه السلام رو به رو مى‏شود و [قائم‏] به او مى‏فرمايد: "مراقب باش كه من [آنچه را لازم بود ، ] به تو رساندم و من با تو مى‏جنگم" . صبح كه مى‏شود، با آنان مى‏جنگد و خدا بر آنها مسلّطشان مى‏كند و سفيانى را اسير مى‏كند و او را مى‏برد و با دستان خودش مى‏كشد .
سپس دسته‏اى از سوارانش را به سوى روم مى‏فرستد تا باقى‏مانده امويان را حاضر كند، و چون سواران به روم مى‏رسند، مى‏گويند: همكيشان ما را كه نزد شمايند، به سوى ما بفرستيد؛ امّا آنان خوددارى مى‏كنند و مى‏گويند: به خدا سوگند، ما چنين نمى‏كنيم. سواران مى‏گويند: به خدا سوگند، اگر به ما فرمان دهد، با شما مى‏جنگيم. سپس روميان نزد فرمان‏روايشان مى‏آيند و موضوع را خبر مى‏دهند. او مى‏گويد: برويد و هم‏كيشانشان را به آنها بسپاريد، كه اينها با قدرتى بزرگ آمده‏اند و آن، همان سخن خداوند است : «و چون عذاب ما را دريافتند، ناگاه از آن مى‏گريختند . مگريزيد و به كامرانى و خانه‏هايتان باز گرديد. باشد كه بازخواست شويد» يعنى در باره گنج‏هايى كه مى‏اندوختيد . «گفتند : واى بر ما ! بى گمان، ما ستمكار بوده‏ايم. و هماره آن سخنشان بود، تا آن كه آنان را [چون گياه دروشده‏اى ]خاموش و بى جان كرديم». هيچ خبر آورنده‏اى از آنها باقى نمى‏ماند. سپس به كوفه باز مى‏گردد و سيصد و ده و اندى مرد را به همه سو [براى اداره عالم‏] روانه مى‏كند و بر شانه‏ها و سينه‏هايشان دست مى‏كشد و در هيچ حكمى [ و قضاوتى ] در نمى‏مانند و زمينى باقى نمى‏ماند، جز آن كه در آن، گواهى به يگانگى خداوندِ بى همتا و رسالت پيامبر خدا، محمّد صلى اللّه عليه و آله ، ندا داده مى‏شود و آن، همان سخن خداوند است : «و هر كس در آسمان و زمين است، خواه ناخواه فرمان او را گردن نهاده و به سوى او باز گردانده مى‏شود» و صاحب اين امر (قيام) آن گونه كه پيامبر خدا پذيرفت، از كسى جزيه نمى‏پذيرد و آن، همان سخن خداوند است : «و با آنها پيكار كنيد تا فتنه نباشد و دين و فرمانبرى، تنها از آنِ خداست»» .۸

1.تفسير العيّاشى : ج ۱ ص ۶۴ ح ۱۱۷ ، بحار الأنوار : ج ۵۲ ص ۲۲۲ ح ۸۷ . نيز، براى ديدن همه حديث، ر . ك : همين دانش‏نامه : ج ۷ ص ۳۷۴ ح ۱۳۹۱ .

2.كوهى در اطراف مكّه است.

3.. بيداء، بيابان نزديك مدينه است.

4.. ثعلبيّه ، نام جايى در راه مكّه به كوفه است .

5.. در متن عربى، «الطيبة» آمده است كه براى آن، معناى مناسبى جز آنچه آمد، به ذهن نرسيد و در برخى نسخه‏ها «الطبقة» آمده و در برخى اساساً نيامده است (م) .

6.. نخيله ، جايى نزديك كوفه و در راه آن به شام، كه پيش‏تر اردوگاه نظامى بوده است.

7.. در متن اصلى، «جند مجند» به معناى سپاهيانِ يك شكل آمده است؛ امّا به دليل نسخه‏هاى ديگر و بقيّه متن و نيز شگفتى راوى ، نسخه «خندق مخندق» كه در بحار الأنوار آمده، ترجيح داده و ترجمه شد .

8.تفسير العيّاشى : ج ۲ ص ۵۶ ح ۴۹ ، بحار الأنوار : ج ۵۲ ص ۳۴۱ ح ۹۱ .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد نهم
64

۱۶۷۴. تفسير العيّاشي : عَن جابِرٍ الجُعفِيِّ ، عَن أبي جَعفَرٍ عليه السلام : يَقومُ القائِمُ بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ فَيُصَلّي ويَنصَرِفُ ومَعَهُ وزيرُهُ ، فَيَقولُ :
يا أيُّهَا النّاسُ ! إنّا نَستَنصِرُ اللَّهَ عَلى‏ مَن ظَلَمَنا وسَلَبَ حَقَّنا ، مَن يُحاجَّنا فِي اللَّهِ فَإِنّا أولى‏ بِاللَّهِ ، ومَن يُحاجَّنا في آدَمَ فَإِنّا أولَى النّاسِ بِآدَمَ ، ومَن حاجَّنا في نوحٍ فَإِنّا أولَى النّاسِ بِنوحٍ ، ومَن حاجَّنا في إبراهيمَ فَإِنّا أولَى النّاسِ بِإِبراهيمَ ، ومَن حاجَّنا بِمُحَمَّدٍ فَإِنّا أولَى النّاسِ بِمُحَمَّدٍ صلى اللّه عليه و آله ، ومَن حاجَّنا فِي النَّبِيّينَ فَإِنّا أولَى النّاسِ بِالنَّبِيّينَ ، ومَن حاجَّنا في كِتابِ اللَّهِ فَنَحنُ أولَى النّاسِ بِكِتابِ اللَّهِ ، إنّا نَشهَدُ وكُلُّ مُسلِمٍ اليَومَ ، أنّا قَد ظُلِمنا وطُرِدنا وبُغِيَ عَلَينا ، واُخرِجنا مِن دِيارنا وأَموالِنا وأَهالينا وقُهِرنا ، ألا إنّا نَستَنصِرُ اللَّهَ اليَومَ وكُلَّ مُسلِمٍ .

۱۶۷۵. تفسير العيّاشي : عَن عَبدِ الأَعلَى الجَبَلِيِّ (الحَلَبِيِّ خ ل) قالَ : قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام :
يَكونُ لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ غَيبَةٌ في بَعضِ هذِهِ الشِّعابِ - ثُمَّ أومَأَ بِيَدِهِ إلى‏ ناحِيَةِ ذي طُوى‏۱ - حَتّى‏ إذا كانَ قَبلَ خُروجِهِ بِلَيلَتَينِ ، انتَهَى المَولَى الَّذي يَكونُ بَينَ يَدَيهِ حَتّى‏ يَلقى‏ بَعضَ أصحابِهِ ، فَيَقولُ : كَم أنتُم هاهُنا ؟ فَيَقولونَ : نَحوٌ مِن أربَعينَ رَجُلاً ، فَيَقولُ : كَيفَ أنتُم لَو قَد رَأَيتُم صاحِبَكُم ؟ فَيَقولونَ : وَاللَّهِ لَو يَأوي‏۲ بِنَا الجِبالَ لَأَوَيناها مَعَهُ ، ثُمَّ يَأتيهِم مِنَ القابِلَةِ۳ فَيَقولُ لَهُم : أشيروا إلى‏ ذَوي أسنانِكُم وأَخيارِكُم عَشَرَةً۴ ، فَيُشيرونَ لَهُ إلَيهِم ، فَيَنطَلِقُ بِهِم حَتّى‏ يَأتونَ صاحِبَهُم ، ويَعِدُهُم إلَى اللَّيلَةِ الَّتي تَليها .
ثُمَّ قالَ أبو جَعفَرٍ : وَاللَّهِ لَكَأَنّي أنظُرُ إلَيهِ وقَد أسنَدَ ظَهرَهُ إلَى الحَجَرِ ، ثُمَّ يَنشُدُ اللَّهَ حَقَّهُ ، ثُمَّ يَقولُ :
يا أيُّهَا النّاسُ ! مَن يُحاجَّني فِي اللَّهِ فَأَنَا أولَى النّاسِ بِاللَّهِ . ومَن‏۵ يُحاجَّني في آدَمَ فَأَنَا أولَى النّاسِ بِآدَمَ . يا أيُّهَا النّاسُ ! مَن يُحاجَّني في نَوحٍ فَأَنَا أولَى النّاسِ بِنوحٍ . يا أيُّهَا النّاسُ ! مَن يُحاجَّني في إبراهيمَ فَأَنَا أولى‏ بِإِبراهيمَ . يا أيُّهَا النّاسُ ! مَن يُحاجَّني في موسى‏ فَأَنَا أولَى النّاسِ بِموسى‏ . يا أيُّهَا النّاسُ! مَن يُحاجَّني في عيسى‏ فَأَنَا أولَى النّاسِ بِعيسى‏ . يا أيُّهَا النّاسُ ! مَن يُحاجَّني في مُحَمَّدٍ فَأَنَا أولَى النّاسِ بِمُحَمَّدٍ صلى اللّه عليه و آله . يا أيُّهَا النّاسُ ! مَن يُحاجَّني في كِتابِ اللَّهِ فَأَنَا أولى‏ بِكِتابِ اللَّهِ .
ثُمَّ يَنتَهي إلَى المَقامِ فَيُصَلّي (عِندَهُ) رَكعَتَينِ ، ثُمَّ يَنشُدُ اللَّهَ حَقَّهُ .
قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : هُوَ وَاللَّهِ المُضطَرُّ في كِتابِ اللَّهِ ، وهُوَ قَولُ اللَّهِ : «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ» ، وجَبرَئيلُ عَلَى الميزابِ في صورَةِ طائِرٍ أبيَضَ ، فَيَكونُ أوَّلَ خَلقِ اللَّهِ يُبايِعُهُ جَبرَئيلُ ، ويُبايِعُهُ الثَّلاثُمِئَةِ وَالبِضعَةَ العَشَرَ رَجُلاً .
قالَ : قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : فَمَنِ ابتُلِيَ فِي المَسيرِ وافاهُ في تِلكَ السّاعَةِ ، ومَن لَم يُبتَلَ بِالمَسيرِ فُقِدَ عَن فِراشِهِ ، ثُمَّ قالَ : هُوَ وَاللَّهِ قَولُ عَلِيِّ بنِ أبي‏طالِبٍ عليه السلام : المَفقودونَ عَن فُرُشِهِم ، وهُوَ قَولُ اللَّهِ : «فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَ تِ أَيْنَ مَا تَكُونُواْ يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا»۶أصحابُ القائِمِ الثَّلاثُمِئَةِ وبِضعَةَ عَشَرَ رَجُلاً ، قالَ : هُم وَاللَّهِ الاُمَّةُ المَعدودَةُ الَّتي قالَ اللَّهُ في كِتابِهِ : «وَ لَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى‏ أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ»۷ قالَ : يَجتَمِعونَ‏۸في ساعَةٍ واحِدَةٍ قَزَعاً كَقَزَعِ الخَريفِ ، فَيُصبِحُ بِمَكَّةَ فَيَدعُو النّاسَ إلى‏ كِتابِ اللَّهِ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى اللّه عليه و آله ، فَيُجيبُهُ نَفَرٌ يَسيرٌ ويَستَعمِلُ عَلى‏ مَكَّةَ ، ثُمَّ يَسيرُ فَيَبلُغُهُ أن قَد قُتِلَ عامِلُهُ ، فَيَرجِعُ إلَيهِم فَيَقتُلُ المُقاتِلَةَ لا يَزيدُ عَلى‏ ذلِكَ شَيئاً ؛ يَعنِي السَّبيَ .
ثُمَّ يَنطَلِقُ فَيَدعُو النّاسَ إلى‏ كِتابِ اللَّهِ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ عَلَيهِ وآلِهِ السَّلامُ ، وَالوِلايَةِ لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام وَالبَراءَةِ مِن عَدُوِّهِ ، ولا يُسَمّي أحَداً حَتّى‏ يَنتَهِيَ إلَى البَيداءِ ، فَيَخرُجُ إلَيهِ جَيشُ السُّفيانِيِّ فَيَأمُرُ اللَّهُ الأَرضَ فَيَأخُذُهُم مِن تَحتِ أقدامِهِم ، وهُوَ قَولُ اللَّهِ : «وَ لَوْ تَرَى‏ إِذْ فَزِعُواْ فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُواْ مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ * وَ قَالُواْ ءَامَنَّا بِهِ»۹يَعني بِقائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ «وَ قَدْ كَفَرُواْ بِهِ» يَعني بِقائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ إلى‏ آخِرِ السّورَةِ ، ولا يَبقى‏ مِنهُم إلّا رَجُلانِ يُقالُ لَهُما وَترٌ ووُتَيرٌ مِن مُرادٍ ، وُجوهُهُما في أقفِيَتِهِما يَمشِيانِ القَهقَرى‏ ، يُخبِرانِ النّاسَ بِما فُعِلَ بِأَصحابِهِما .
ثُمَّ يَدخُلُ المَدينَةَ فَيَغيبُ عَنهُم عِندَ ذلِكَ قُرَيشٌ ، وهُوَ قَولُ عَلِيِّ بنِ أبي‏طالِبٍ عليه السلام : «وَاللَّهِ لَوَدَّت قُرَيشٌ - أي عِندَها - مَوقِفاً واحِداً ، جَزرَ جَزورٍ۱۰ بِكُلِّ ما مَلَكَت ، وكُلِّ ما طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ أو غَرَبَت» ... ، ثُمَّ يَنطَلِقُ يَدعُو النّاسَ إلى‏ كِتابِ اللَّهِ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ ، وَالوِلايَةِ لِعَلِيِّ بنِ أبي‏طالِبٍ عليه السلام وَالبَراءَةِ مِن عَدُوِّهِ ، حَتّى‏ إذا بَلَغَ إلَى الثَّعلَبِيَّةِ۱۱ قامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن صُلبِ أبيهِ ، وهُوَ مِن أشَدِّ النّاسِ بِبَدَنِهِ وأَشجَعِهِم بِقَلبِهِ ، ما خَلا صاحِبَ هذَا الأَمرِ ، فَيَقولُ : يا هذا ما تَصنَعُ ؟ فَوَاللَّهِ إنَّكَ لَتُجفِلُ النّاسَ إجفالَ النَّعَمِ ، أفَبِعَهدٍ مِن رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله أم بِماذا ؟ فَيَقولُ المَولَى الَّذي وَلِيَ البَيعَةَ : وَاللَّهِ لَتَسكُنَنَّ أو لَأَضرِبَنَّ الَّذي فيهِ عَيناكَ .
فَيَقولُ لَهُ القائِمُ عليه السلام : اُسكُت يا فُلانُ ، إي وَاللَّهِ إنَّ مَعَي عَهداً مِن رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله ، هاتِ لي يا فُلانُ العَيبَةَ۱۲ - أوِ الطّيبَةَ۱۳ ، أوِ الزَّنفَليجَةَ - ، فَيَأتيهِ بِها ، فَيُقرِئُهُ‏۱۴العَهدَ مِن رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله ، فَيَقولُ : جَعَلَنِي اللَّهُ فِداكَ ، أعطِني رَأسَكَ اُقَبِّلهُ ، فَيُعطيهِ رَأسَهُ فَيُقَبِّلُهُ بَينَ عَينَيهِ ، ثُمَّ يَقولُ : جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِداكَ ، جَدِّد لَنا بَيعَةً ، فَيُجَدِّدُ لَهُم بَيعَةً .
قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : لَكَأَنّي أنظُرُ إلَيهِم مُصعِدينَ مِن نَجَفِ الكوفَةِ ثَلاثَمِئَةٍ وبِضعَةَ عَشَرَ رَجُلاً ، كَأَنَّ قُلوبَهُم زُبَرُ الحَديدِ ، جَبرَئيلُ عَن يَمينِهِ وميكائيلُ عَن يَسارِهِ ، يَسيرُ الرُّعبُ أمامَهُ شَهراً وخَلفَهُ شَهراً ، أمَدَّهُ اللَّهُ بِخَمسَةِ ألافٍ مِنَ المَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ ، حَتّى‏ إذا صَعِدَ النَّجَفَ ، قالَ لِأَصحابِهِ : تَعَبَّدوا لَيلَتَكُم هذِهِ ، فَيَبيتونَ بَينَ راكِعٍ وساجِدٍ ، يَتَضَرَّعونَ إلَى اللَّهِ حَتّى‏ إذا أصبَحَ ، قالَ : خُذوا بِنا طَريقَ النُّخَيلَةِ۱۵ ، وعَلَى الكوفَةِ جُندٌ مُجَنَّدٌ ، قُلتُ : جُندٌ مُجَنَّدٌ ؟۱۶قالَ : إي وَاللَّهِ ، حَتّى‏ يَنتَهِيَ إلى‏ مَسجِدِ إبراهيمَ عليه السلام بِالنُّخَيلَةِ ، فَيُصَلّي فيهِ رَكعَتَينِ ، فَيَخرُجُ إلَيهِ مَن كانَ بِالكوفَةِ مِن مُرجِئِها وغَيرِهِم مِن جَيشِ السُّفيانِيِّ ، فَيَقولُ لِأَصحابِهِ : اِستَطرِدوا لَهُم ، ثُمَّ يَقولُ : كَرّوا عَلَيهِم .
قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : ولا يَجوزُ وَاللَّهِ الخَندَقَ مِنهُم مُخبِرٌ ، ثُمَّ يَدخُلُ الكوفَةَ فَلا يَبقى‏ مُؤمِنٌ إلّا كانَ فيها أو حَنَّ إلَيها ، وهُوَ قَولُ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيٍّ عليه السلام ، ثُمَّ يَقولُ لِأَصحابِهِ : سيروا إلى‏ هذِهِ الطّاغِيَةِ ، فَيَدعوهُ إلى‏ كِتابِ اللَّهِ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى اللّه عليه و آله ، فَيُعطيهِ السُّفيانِيُّ مِنَ البَيعَةِ سِلماً .
فَيَقولُ لَهُ كَلبٌ وهُم أخوالُهُ : (ما) هذا ما صَنَعتَ ؟ وَاللَّهِ ما نُبايِعُكَ عَلى‏ هذا أبَداً ، فَيَقولُ : ما أصنَعُ ؟ فَيَقولونَ : اِستَقبِلهُ! فَيَستَقبِلُهُ ، ثُمَّ يَقولُ لَهُ القائِمُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ : خُذ حِذرَكَ ، فَإِنَّني أدَّيتُ إلَيكَ وأَنَا مُقاتِلُكَ ، فَيُصبِحُ فَيُقاتِلُهُم ، فَيَمنَحُهُ اللَّهُ أكتافَهُم . ويَأخُذُ السُّفيانِيَّ أسيراً ، فَيَنطَلِقُ بِهِ ويَذبَحُهُ بِيَدِهِ .
ثُمَّ يُرسِلُ جَريدَةَ۱۷ خَيلٍ إلَى الرّومِ ، فَيَستَحضِرونَ‏۱۸ بَقِيَّةَ بَني اُمَيَّةَ ، فَإِذَا انتَهَوا إلَى الرّومِ قالوا : أخرِجوا إلَينا أهلَ مِلَّتِنا عِندَكُم ، فَيَأبَونَ ويَقولونَ : وَاللَّهِ لا نَفعَلُ ، فَيَقولُ الجَريدَةُ : وَاللَّهِ لَو اُمِرنا لَقاتَلناكُم ، ثُمَّ يَنطَلِقونَ إلى‏ صاحِبِهِم فَيَعرِضونَ ذلِكَ عَلَيهِ ، فَيَقولُ : اِنطَلِقوا فَأَخرِجوا إلَيهِم أصحابَهُم ، فَإِنَّ هؤُلاءِ قَد أتَوا بِسُلطانِ (عَظيمٍ) ، وهُوَ قَولُ اللَّهِ : «فَلَمَّا أَحَسُّواْ بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ * لَا تَرْكُضُواْ وَ ارْجِعُواْ إِلَى‏ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَسَكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسَْلُونَ»۱۹قالَ : يَعنِي الكُنوزَ الَّتي كُنتُم تَكنِزونَ ، «قَالُواْ يَوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَلِمِينَ * فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَلهُمْ حَتَّى‏ جَعَلْنَهُمْ حَصِيدًا خَمِدِينَ»۲۰لا يَبقى‏ مِنهُم مُخبِرٌ .
ثُمَّ يَرجِعُ إلَى الكوفَةِ فَيَبعَثُ الثَّلاثَمِئَةِ وَالبِضعَةَ عَشَرَ رَجُلاً إلى‏ الآفاقِ كُلِّها ، فَيَمسَحُ بَينَ أكتافِهِم وعَلى‏ صُدورِهِم ، فَلا يَتَعايَونَ في قَضاءٍ ، ولا تَبقى‏ أرضٌ إلّا نودِيَ فيها : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّهِ ، وهُوَ قَولُهُ : «وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِى السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ»۲۱ ولا يَقبَلُ صاحِبُ هذَا الأَمرِ الجِزيَةَ كَما قَبِلَها رَسولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله ، وهُوَ قَولُ اللَّهِ : «وَقَتِلُوهُمْ حَتَّى‏ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ»۲۲ .

1.ذو طُوى : موضع عند مكّة (معجم البلدان : ج ۴ ص ۴۵) .

2.قد معنى في النقل عن الغيبة النعماني : «ناوى‏» بدل «يأوي» وهو الأنسب .

3.القابل (خ ل) .

4.في المصدر : «عَشيرَةً» ، وما أثبتناه من بحار الأنوار .

5.في بحار الأنوار : «يا أيُّهَا النّاسُ مَن» ، وهو الأنسب بالسياق .

6.البقرة : ۱۴۸ .

7.هود : ۸ .

8.في المصدر : «يَجمَعونَ» ، وما أثبتناه من بحار الأنوار .

9.سبأ : ۵۱ و ۵۲ .

10.قوله : «جزر جزور» أي تودّ قريش أن يعطوا كلّ ما ملكوا وكلّ ما طلعت عليه الشمس ويأخذوا موقفاً يقفون فيه ويختفون منه عليه السلام قدر زمان ذبح بعير ويحتمل المكان أيضاً (بحار الأنوار : ج ۵۲ ص ۳۴۵) .

11.الثَعلبيّة : من منازل طريق مكّة من الكوفة (معجم البلدان : ج ۲ ص ۷۸) .

12.العَيْبَةُ : مستودع الثياب (مجمع البحرين : ج ۲ ص ۱۲۹۶ «عيب») .

13.ليس في بحار الأنوار وفي بعض النسخ «الطبقة» بدل «الطيبة» (هامش المصدر).

14.أقرَأَني فلانٌ : أي حَمَلَني على أن أقرَأَه عليه (مجمع البحرين : ج ۱ ص ۳۴۰ «قرء») .

15.النخيلة: موضع قرب الكوفة على سمت الشام. (معجم البلدان: ج ۵ ص ۲۷۸).

16.في بحار الأنوار : «خندق مخندق» في كلا الموضعين .

17.الجَرِيدَةَ : الجماعة من الخيل (لسان العرب : ج ۳ ص ۱۱۸ «جرد») .

18.في بحار الأنوار : «لِيَستَحضِروا» ، وهو الأنسب بالسياق .

19.الأنبياء : ۱۲ و ۱۳ .

20.الأنبياء : ۱۴ و ۱۵ .

21.آل عمران : ۸۳ .

22.البقرة : ۱۹۳ والأنفال : ۳۹ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد نهم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 26284
صفحه از 505
پرینت  ارسال به