قضاوت داوود شده نيز به يكى از اين دو صورت خواهد بود:
۱ . اين كه خداوند به مهدى عليه السلام توانايىهاى ماورايى و غيبى اِعطا مىكند كه واقعيتها از منظرى فراتر از عالم ماده برايش مكشوف مىشود و اين اجازه را مىيابد كه بر اساس همان كشف واقعيتها داورى كند.
پيامبران و امامان ديگر گرچه به اذن خدا ، آن بُعد كشف واقعيت را مىتوانستند دارا باشند ، ولى مجاز به اِعمال آن در اين عالَم نبودهاند.
۲ . دومين احتمال ، آن است كه مضمون و محتواى اين احاديث را تعبير و نشانهاى از رشد دانش انسانى در آن برهه از تاريخ بدانيم. چنان كه انسان امروزى، براى كشف جرم به راههايى دست يافته كه در گذشته نبود . مانند انگشتنگارى، چهرهنگارى، تجزيه و تحليل ژن (DNA) و ديگر اجزاى بدن كه به واسطه آن ، به سهولت و دقّت، نتايجى بهتر و دقيقتر از سوگند و بيّنه در مقام قضا و داورى به دست مىآيد. اين رشد علمى در زمان حكومت امام مهدى عليه السلام به بالاترين حد مىرسد و راههايى دقيقتر و سريع براى بشر مكشوف مىشود و امام زمان عليه السلام و يارانش از آنها استفاده مىكنند.
با توجّه به اين كه احتمال اوّل براى داوود عليه السلام نيز به صورت نادر اتفاق افتاد و امرى فراگير و همگانى نشد و خداوند به داوود تأكيد كرد كه خودش و جامعهاش طاقت و تحمّل آن را ندارند و داوود هم درخواست كرد آن حكم برداشته شود، در باره قضاوتهاى امام مهدى عليه السلام نيز احتمال دوم ، طبيعىتر و سازگارتر است؛ زيرا احتمال دوم، دو امتياز به همراه دارد : يكى جنبه اقناعى آن براى انسانها و مخاطبان و ديگرى قابليت تعميم و توسعه به ديگر قاضيان و داوران منصوب از طرف امام مهدى عليه السلام . براى هر دو امتياز مىتوان از احاديث اسلامى نيز شاهد آورد.
براى جنبه اقناعى مىتوان به احاديثى استناد كرد كه در مورد داوود عليه السلام گزارش شد؛ زيرا پس از درخواست داوود از خداوند كه بتواند بر اساس علم غيب قضاوت