397
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد نهم

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، در باره آنان داورى‏اى خواهم نمود كه پيش از من ، كسى جز داوود پيامبر ، چنين داورى نكرده است ! اى قنبر! شُرطة الخَميس‏۱ را برايم فرا بخوان» .
قنبر ، آنان را فرا خواند. على عليه السلام بر هر كدامِ آنان ، يكى از افراد شُرطه را مأمور ساخت و آن گاه به آنان نگريست و فرمود : «چه گمان مى‏كنيد؟ آيا گمان مى‏كنيد كه من نمى‏دانم با پدر اين جوان چه كرده‏ايد؟ اگر چنين باشد كه من نادان خواهم بود!» . آن گاه فرمود : «اينان را از هم جدا كنيد و سرهايشان را بپوشانيد» .
آنها را جدا كردند و در حالى كه سرهايشان با لباس‏هايشان پوشانده شده بود ، هر يك را در كنار يكى از ستون‏هاى مسجد ، سر پا نگه داشتند .
آن گاه [امير مؤمنان عليه السلام ] كاتبش (عبيد اللَّه بن ابى رافع) را فرا خواند و فرمود : «كاغذ و دواتى بياور» .
امير مؤمنان عليه السلام ، در جايگاه داورى نشست و مردم در اطرافش نشستند . آن گاه به مردم فرمود : «هر گاه من تكبير گفتم ، شما هم تكبير بگوييد» و افزود : «راه را باز كنيد» .
سپس يكى از آنان را فرا خواند و در مقابل خود نشاند و صورت وى را باز كرد .آن گاه به عبيد اللَّه بن ابى رافع فرمود : «اقرار وى و هر آنچه را مى گويد ، بنويس» .
سپس [على عليه السلام ] به بازجويىِ او پرداخت و از وى پرسيد : «در چه روزى با پدر اين جوان از خانه‏هايتان بيرون رفتيد؟» .
مرد گفت : در فلان روز .
[على عليه السلام ] پرسيد : «در كدام ماه؟». گفت : در فلان ماه .
[على عليه السلام ] پرسيد : «در كدام سال؟». گفت : در فلان سال .
[على عليه السلام ] پرسيد : «به كجا رسيده بوديد كه پدر اين جوان درگذشت؟». گفت : به فلان جا .
[على عليه السلام ] پرسيد : «در خانه چه كسى درگذشت؟» . گفت : در خانه فلانى فرزند

1.نيروهاى ويژه نظامى ؛ گروهى شجاع و مخلص از شيعيان على عليه السلام كه با او بر سر بهشت ، پيمان بسته بودند .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد نهم
396

۲. نمونه دوم از قضاوت‏هاى داوود ، استفاده از فنون تجربى، روان‏شناسانه و عقلايى بازجويى، براى اقرار و كشف حقيقت است كه در اين روايت ، منعكس شده است:
امام باقر عليه السلام فرمود: امير مؤمنان وارد مسجد شد . جوانى گريان كه جمعى در اطرافش بودند و وى راآرام كردند با ايشان مواجه شد . على عليه السلام فرمود : «چه چيزى تو را به گريه انداخته است؟».
گفت : اى امير مؤمنان! شُرَيح قاضى درباره من داورى‏اى انجام داده كه نمى‏فهمم چگونه است !
اين گروه ، همراه پدرم به سفر رفتند . اينان برگشتند و پدرم برنگشت . از آنان در باره وى پرسيدم .
گفتند : مُرد . از اموالش پرسيدم . گفتند : مالى به جا نگذاشت . آنان را پيش شريح آوردم و شريح ، سوگندشان داد [و آنان را تبرئه كرد] و من مى دانم اى امير مؤمنان ! كه پدرم با ثروت فراوان به سفر ، عازم شد .
امير مؤمنان عليه السلام ، به آنان فرمود : «برگرديد» . همگى به همراه جوان به نزد شريح برگشتند .
امير مؤمنان عليه السلام ، به شريح فرمود : «شريح! چگونه بين اينان داورى كردى؟».
شريح گفت: اى امير مؤمنان! اين جوان، عليه اين افراد، ادّعا كردكه آنان، عازم سفرى شده‏اند و پدر او نيز همراهشان بوده است . آنان برگشته‏اند و پدر او برنگشته است . من از آنان در باره پدر وى پرسيدم . گفتند : مرده است . از آنان در باره اموال او پرسيدم . گفتند : مالى به جا نگذاشته است . به جوان گفتم : آيا براى ادّعايت شاهدى دارى؟ گفت : نه . بنا بر اين ، آنان را سوگند دادم و آنان ، سوگند خوردند[كه حقيقت را گفته‏اند] .
امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «هيهات ، اى شريح! در اين نوع پيشامدها ، چنين داورى مى‏كنى؟!» .
گفت : اى امير مؤمنان! پس چگونه [بايد داورى كرد]؟!

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد نهم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 24075
صفحه از 505
پرینت  ارسال به