۱۸۹۱. مسند ابن حنبل- با سندش به نقل از ابو سعيد خُدرى - : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «خداوند، دلهاى امّت محمّد صلى اللّه عليه و آله را بىنياز و توانگر مىكند و عدالت مهدى عليه السلام آنان را فرا مىگيرد تا آن جا كه به كسى فرمان مىدهد كه ندا دهد و بگويد : كسى نياز مالى دارد؟ و از ميان مردم، جز يك مرد بر نمىخيزد . به او مىفرمايد : "نزد خزانهدار برو و به او بگو : مهدى به تو فرمان مىدهد كه مالى به من بدهى" و [او نزد خزانهدار مىرود و] به وى مىگويد : اندكى به من ببخش . و چون مال را بيرون مىآورد و در دامنش مىريزد ، پشيمان مىشود و مىگويد : من حريصترين فرد امّت محمّد هستم . آيا آنچه به همه رسيده ، مرا كافى نيست ؟!
او سپس آن مال را باز مىگرداند و از او قبول نمىكنند و به او گفته مىشود : ما چيزى را كه بخشيديم، باز پس نمىگيريم . اين وضعيت [حكومتدارى]، هفت يا هشت يا نُه سال هست».۱
۱۸۹۲. الغيبة، نعمانى- با سندش به نقل از بدر بن عيسى - : از پدرم عيسى بن موسى - كه مردى باهيبت بود - ، پرسيدم : كدام يك از تابعيان را درك كردهاى؟
گفت : من نمىدانم چه به من مىگويى ؛ امّا در كوفه بودم كه شنيدم پيرمردى در مسجد كوفه از عبد خير، حديث نقل مىكند كه او گفت: شنيدم كه امير مؤمنان على بن ابى طالب - كه درودهاى خدا بر او باد - مىفرمايد : «پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به من فرمود : اى على ! امامانراهيافته هدايت شده معصوم ، از فرزندان تو هستند ؛ يازده امام، و تو اوّل همه آنانى ، و آخرين ايشان ، همنام من است ، قيام مىكند و زمين را از عدالت پر مىكند ، همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده است . مرد پيش او مىآيد و در حالى كه مال نزدش انباشته شده است ، مىگويد : اى مهدى ! به من عطا كن . مىگويد : بردار [، بدون آن كه حسابش را داشته باشد]» .۲