گو اين كه ابن اثير در النهاية ، معناى اوّل را نيز ذيل حديثى از پيامبر صلى اللّه عليه و آله با همين مضمون مىآورد. متن حديث چنين است:
ينزّل عيسى بن مريم عليه السلام فَيَضَعُ الجزية .
تفسير او اين است كه همه مسلمان مىشوند و ديگر كسى از اهل كتاب باقى نمىماند كه نياز به گرفتن جزيه باشد.۱ امّا به نظر مىرسد اين معنا قابل دفاع نيست؛ زيرا با استعمالات مادّه «وضع» در لغت عرب ، سازگار نيست.
جهان در حال حاضر به گونهاى است كه كسى جزيه نمىگيرد و كسى جزيه نمىپردازد. جزيه ، حكمى تعطيل شده است. اگر امام زمان عليه السلام در شرايطى مشابه آنچه در آن هستيم ، ظهور كنند، اتّفاق جديدى كه مىافتد، برداشته شدن حكم جزيه نيست؛ بلكه مقرّر كردن و جارى ساختن حكم آن است. بنا بر اين، حديث را بايد به گونهاى معنا كرد كه با اين وضع ، سازگار باشد، مگر اين كه شرايط جهان به گونهاى تغيير كند كه مانند گذشته بتوان جزيه گرفت. باورداشتِ چنين تغييرى بدون حضور امام زمان عليه السلام بسى دشوار، بلكه نزديك به محال است؛ زيرا مسير حركت جهان به سوى برداشته شدن هر چه بيشتر اين گونه احكام و آزادى عمل و تساوى بيشتر افراد در انتخاب دين و آيين خود است. پس تغييرى كه با آمدن امام زمان عليه السلام اتّفاق مىافتد ، مقرّر داشتن و جارى ساختن حكم جزيه است، نه توقّف اجراى آن؛ زيرا قبل از آمدن ايشان ، جريان ندارد كه با آمدن ايشان ، متوقّف شود .
نتيجه
با مطالعه مجموع ادلّه اين باب، مىتوان نتيجه گرفت كه هيچ يك از فرضيههاى وحدت دين يا كثرت اديان در جامعه مهدوى نمىتواند با همه ادلّه ، منطبق باشد. هر دو فرضيه بخشى از ادلّه را ناديده مىگذارند؛ امّا دو فرضيه بعدى سعى دارند تا ميان ادلّه جمع كنند.