حديث دوم نيز تنها در الغيبةى نعمانى گزارش شده و تنها يكى از اسناد آن، قابل قبول است.
مفهوم و مقصود
از نظر دلالى، احتمال قوى مىرود كه تعبير امام عليه السلام در تعابير: «ضرب أعناق» و «ذبح» در احاديث دسته دوم، در اثر نقل به معنا توسّط راوى، تغيير يافته باشد و اشارهاى به نوع قتل رايج در عرفِ عرب باشد كه معمولاً در هنگام كشتن فردى، سر وى را از تن او جدا مىكردند. بر فرض عدم پذيرش نقل به معنا نيز تعابيرِ ياد شده، مفاهيمى كنايى براى اشاره به عمل كشتن اند و بر اصل كشته شدن اين افراد تأكيد دارند و الزاماً اين گونه نيست كه افراد معاند حتماً به اين گونه، كشته شوند.
همچنين اقدامات ياد شده در اين دو حديث، فارغ از صحّت سندى و صدورى، قابل توجيه به نظر مىرسند. مفاد روايت اوّل، ناظر به افراد منافق و نفوذى است كه يكى از تهديدهاى جدّى براى هر حركت انقلابى به شمار مىرود و مىتواند به تضعيف يا شكست آن منجر شود. كاملاً طبيعى و معقول به نظر مىآيد كه از همان ابتدا با چنين جريانى، برخوردى جدّى به عمل آيد تا براى مخالفان و معاندان، آينه عبرتى باشد و اين، نشانه تدبير هوشمندانه در قيام امام مهدى عليه السلام است. بدين ترتيب، از اين حديث نمىتوان كشتار فراگير يا شدّت و خشونت استنباط كرد؛ بلكه بايد آن را راهبردى نظامى و امنيتى براى موفّقيت قيام دانست كه امرى منطقى و طبيعى است. يادكرد اين مهم در احاديث از اين رو بوده است كه امامان عليهم السلام قصد داشتهاند مخاطبان را به اين نكته توجّه دهند كه در دوره ظهور، راه هر گونه نفاق در سوء استفاده از مهرورزى ظاهرى به اهل بيت عليهم السلام ، مسدود خواهد شد و همانند دورههاى قبلى نيست كه افرادى در پوشش محبّت اهل بيت، بتوانند ضربات سختى بر پيكره فرهنگ و معارف عترت وارد كنند.