اين كتاب در هفت فصل سامان يافته است.
۲ - ۴ . خواجه نصيرالدين طوسى (۵۹۷ - ۶۷۲ق)
خواجه نصير از متكلمان شيعه در قرن هفتم در عبارتى موجز چنين مسئله مهدويّت را مطرح كرده است:
امام لطف است و از اين رو بر خداوند لازم است امام را نصب كند تا لطف حاصل گردد و مانعى هم در ميان نيست و اين كه تنها راه تحقّق اغراض سعادت در امام منحصر است براى خردمندان روشن است. وجود امام لطف است و تصرفات او لطفى ديگر و غيبت او از ناحيه ماست.۱
۲ - ۵ . صدرالدين شيرازى (۹۷۹ - ۱۰۵۰ق)
ملّاصدرا در شرح اصول الكافى از احاديث «باب الحجة» چند قاعده عقلى براى اثبات امامت بركشيده است. استفاده ملّاصدرا از قواعد عقلى در بحث امامت، به موضوع مهدويّت نيز راه يافته و پس از وى رايج شده است؛ بهگونهاى كه استدلالهاى عقلانى با توجّه به برداشتهاى ملّاصدرا سامان يافته است.
او يك جا برهان علت غايى را مطرح، و برخى احاديث را بر آن تطبيق كرده است:
وجود پيامبر و امام تنها از آن جهت نيست كه مردم براى اصلاح دين و دنياى خود بدان نيازمندند؛ گرچه اين اثر هم بر وجود پيامبر و امام مترتب است؛ بلكه از آن روست كه قوام زمين و هستى بدانها بسته است؛ زيرا وجود امام علت غايى هستى است. بر اين اساس يك لحظه هم جهان بدون امام و انسان كامل باقى نمىماند.۲
سپس در شرح حديث «لَو أنَّ الإِمامَ رُفِعَ مِنَ الأَرضِ ساعَةً لَساخَت بِأَهلِها؛ اگر امام يك