غلو، و برخى گرفتار تقصير شدند و در باره امام زمانشان به شك افتادند، مگر گروهى اندك از آنها. سبب اين شك و ترديد و تفرقه، غيبت امام زمان است؛ غيبتى كه پيش از اين پيامبر و امير مؤمنان عليه السلام از آن خبر دادهاند و امامان پس از آنها نيز آن را گوشزد كردهاند و بر امتحان بودن غيبت بارها و بارها تأكيد كردهاند؛ ولى اين گروه با اين همه، گرفتار شك و ترديد شده، به دام شهوات و صفات مذموم افتادند. چنان كه امير مؤمنان در توصيف طالبان و حاملان علم به كميل بن زياد فرمود: گروهى حق را بر زبان مىآورند؛ ولى چون اهل بصيرت نيستند با كمترين عارضهاى شك در دلشان رسوخ مىكند و آنها را به وادى حيرت و گمراهى و سرگردانى مىكشاند؛ مگر آن دسته كه به دين خدا و حبل استوار او چنگ زنند و از راه راست نلغزند.۱
نعمانى كتابش را در ۲۶ باب سامان داده است. وى در كتابش اسناد احاديث را به صورت كامل ذكر مىكند و در مقدمه كتاب با اشاره و به طور ضمنى ادعا مىكند كه احاديث نقل شده در اين كتاب صحيح اند.۲
كتاب دوم كمال الدين شيخ صدوق است. وى در مقدمه اين كتاب انگيزه نگارش آن را سه امر ذكر مىكند: يكى مواجهه با حيرت شيعيان نيشابور در مسئله امام زمان؛ ديگرى ملاقات با نجمالدين ابو سعيد محمّد بن حسن بن صَلت قمى كه از يك خاندان بزرگ شيعى بود و از بخارا به قم آمده بود و از شنيدن سخنان بزرگان فلسفه
1.ر.ك: الغيبة، نعمانى: ص ۲۰.
2.«اگر دقت كند كسى كه خداوند به او صورت و ظاهر مطلوب و متناسب عطا فرموده و گوش جانش را گشوده و بر او طبع خوش ارزانى داشته و توانائى دريافت و شعور، و درستى روايت ارمغان او كرده به آنچه از رهبران و پيشوايان معصوم صلوات اللَّه عليهم اجمعين در روزگاران دور و نزديك نقل شده از روايات پياپى و مربوط به غيبت كه پديد آمدن حتمى آن را ايجاب مىنمايد و مقتضى بودن آن است، از آن جمله كه ما آنها را يكايك به ترتيب در اين كتاب آوردهايم و به دقت بينديشد نه اين كه بدون تأمل در آن فقط بخواند و نگاهى گذرا و سطحى به آن بيفكند و بىتوجه از حديثى كه مانند حديث ديگر است بگذرد، بدون اين كه آن را عميقاً مورد نظر قرار دهد و برايش روشن شود كه لفظ اضافى در كلام امام به نقل يكى از راويان، دربردارنده معنى اضافى است، چنين كسى خواهد دانست كه اگر غيبت با اين ترتيب و رواياتى كه با گذشت روزگاران و مرور زمان نقل شده، واقع نشود، مسلماً مذهب اماميه باطل خواهد بود» (الغيبة، نعمانى: ص ۲۴).