385
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد اول

۱۵۱. الكافى‏- به نقل از ابو حمزه - : امام زين العابدين عليه السلام فرمود : «خداوند ، محمّد و على و يازده تن از فرزندان او را از نور عظمت خويش آفريد و ارواح آنان را در روشنايىِ نور خود قرار داد كه پيش از آفرينش مخلوقات، او را عبادت مى‏كردند و خدا را به پاكى و قداست مى‏ستودند . آنان، امامانِ از نسل پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هستند» .۱

ر . ك : ص‏۳۵۹ (روايات دوازده امام)
و ص‏۲۹۳ (فصل دوم / معناى عترت و اهل بيت عليهم السلام )
و ج‏۲ ص‏۱۴۳ (بخش دوم / فصل يكم / مهدى عليه السلام نهمين نفر از نسل حسين عليه السلام است.

۳ / ۹

حديث لوح‏

۱۵۲. الكافى‏- به نقل از عبد الرحمان بن سالم - : ابو بصير ، از امام صادق عليه السلام نقل كرد كه : پدرم (امام باقر عليه السلام ) به جابر بن عبد اللَّه انصارى فرمود : «با تو كارى دارم . چه وقت برايت ميسّر است كه تو را تنها ببينم و از تو سؤالى بكنم؟» .
جابر گفت : هر وقت كه شما دوست داشته باشى .
پس يك روز با او خلوت كرد و فرمود : «اى جابر! در باره لوحى كه آن را در دست مادرم فاطمه عليها السلام دخت پيامبر خدا ديده‏اى و در باره نوشته آن لوح كه مادرم تو را از آن آگاه ساخت ، برايم بگو» .
جابر گفت : خدا را گواه مى‏گيرم كه من در زمان زنده بودن پيامبر خدا ، خدمت مادرت فاطمه عليها السلام رسيدم و تولّد حسين را به او تبريك گفتم . در دستش لوح سبزى ديدم كه گويا از زمرّد بود . در آن لوح ، نوشته‏اى سفيد به سان رنگ آفتاب ديدم . به ايشان گفتم : پدر و مادرم به فدايت ، اى دختر پيامبر خدا ! اين لوح چيست؟
فرمود : «اين ، لوحى است كه خداوند، آن را به پيامبرش صلى اللّه عليه و آله اهدا فرمود و در آن ، نام پدرم و نام شوهرم و نام دو پسرم و نام اوصيا از ميان فرزندان من، نوشته است . پدرم اين لوح را براى بشارتم ، به من داد» . جابر گفت : مادرت فاطمه عليها السلام آن را به من داد و من خواندمش و از روى آن ، نسخه‏بردارى كردم .
پدرم به او فرمود : «اى جابر! آن را به من نشان مى‏دهى؟» . گفت : آرى .
پدرم همراه جابر ، به منزلش رفت . جابر، نوشته‏اى از پوست بيرون آورد . پدرم فرمود : «اى جابر! تو نوشته‏ات را بنگر تا من [از حفظ ]برايت بخوانم» .
جابر در نسخه خود نگريست و پدرم آن را خواند ، به طورى كه حتّى يك حرف نيز با آن ، اختلاف نداشت . جابر گفت : خدا را گواه مى‏گيرم كه در لوح ، اين گونه نوشته ديدم : «به نام خداوند بخشنده بخشايشگر . اين ، نوشته‏اى است از جانب خداوند عزيز حكيم ، براى محمّد، پيامبر او و نور و سفير و واسطه و راه‏نماى او كه روح الأمين آن را از سوى پروردگار جهانيان ، فرود آورْد . اى محمّد! نام‏هاى مرا به بزرگى ياد كن و نعمت‏هايم را سپاس بگزار و نعمت‏هاى مرا انكار مكن .
منم من ، آن خدايى كه معبودى جز من نيست ، در هم شكننده زورگويان و يارى دهنده ستم‏ديدگان و دهنده جزا . منم من ، آن خدايى كه معبودى جز من نيست . پس هر كه به غير فضل من [و به عمل خودش‏] اميد ببندد يا از غير عدل من بترسد ،۲ او را چنان عذابى مى‏كنم كه هيچ كس از جهانيان را چنان عذاب نكنم . پس تنها مرا بندگى كن و تنها بر من توكّل نما .
من هيچ پيامبرى نفرستادم ، مگر آن كه چون روزگارش به سر آمد و عمرش سپرى شد ، براى او وصى‏اى قرار دادم . من تو را بر ديگر پيامبران برترى دادم و وصىّ تو را بر ديگر اوصيا ، و دو شيرْبچّه‏ات و دو نوه‏ات ، حسن و حسين ، را به تو عطا كردم . حسن را پس از سپرى شدن عمر پدرش، كان علم خويش قرار دادم و حسين را خزانه‏دار وحى خويش ساختم و او را به شهادت، مفتخر ساختم و سرانجامش را سعادت قرار دادم . او برترينِ شهيدان است و مقامش از همه شهدا عالى‏تر است . كلمه تامّه خويش را همراه او، و حجّت رسايم را نزد وى قرار دادم . به سبب [دوستى يا دشمنى با] عترت او ، پاداش و كيفر مى‏دهم . نخستينِ آنان، على ، سَرور عبادتْ پيشگان و زيور اولياى گذشته من است، و [سپس ]فرزند او محمّد كه شبيه نياى پسنديده‏اش و شكافنده دانش من و كان حكمت من است . و [ديگر ]جعفر كه به زودى ، آنان كه در باره او شك كنند ، هلاك خواهند شد و هر كه او را رد كند ، مرا رد كرده است . سخن من ، محقّق گرديده كه مقام جعفر را گرامى بدارم ، و او را در باره شيعيان و ياران و دوستانش شادمان گردانم . بعد از او ، موسى است كه در باره‏اش فتنه‏اى كور و سختْ تاريك ، رخ خواهد داد؛ زيرا رشته حكم من (امامت) گسيخته نمى‏شود و حجّتم پنهان نمى‏مانَد و اولياى من ، با جامى سرشار ، سيراب مى‏شوند . هر كس يكى از آنان را انكار كند ، در حقيقت ، نعمت مرا انكار كرده است ، و هر كس يك آيه از كتاب مرا تغيير دهد ، در حقيقت ، بر من افترا بسته است .
واى بر آنان كه پس از سپرى شدنِ عمر بنده‏ام و حبيبم و برگزيده‏ام موسى [كاظم‏] ، بر على ، دوست و ياور من ، افترا ببندند و انكارش كنند ؛ همو كه بارهاى گرانِ نبوّت را بر دوش او مى‏نهم و او را با برعهده گرفتن آن بار ، مى‏آزمايم . ديوى گردن‏فراز ، به قتلش مى‏رساند و در شهرى (طوس) كه بنده صالح آن را بنا كرده است ، در كنار بدترين مخلوق من ، به خاك سپرده مى‏شود . اراده من قطعى گرديده كه او را به وجود محمّد، پسرش و جانشين و وارث علمش ، شادمان گردانم .
او (محمّد بن على) كان دانش من و جايگاه راز من و حجّت من بر خلق من است . هيچ بنده‏اى به او ايمان نمى‏آوَرَد ، مگر آن كه بهشت را جايگاهش خواهم ساخت و شفاعتش را در باره هفتاد تن از خاندانش - كه همگى سزاوار آتش گشته‏اند - خواهم پذيرفت . و فرجام كار فرزندش على را - كه دوست و ياور من و گواه بر خلق من و امين وحى من است - به سعادت ختم مى‏كنم . دعوتگر به راهم و خزانه‏دار دانشم ، حسن ، را از او به وجود مى‏آورم و اين رشته را با فرزند او، م ح م د ، از سر مهر و رحمت براى جهانيان ، كامل مى‏گردانم .
او كمال موسى و نورانيت عيسى و شكيبايىِ ايّوب را دارد . در زمان [غيبتِ‏] او ، دوستان من خوار [و بى‏قدرت‏] مى‏گردند و سرهاى آنان به ارمغان فرستاده مى‏شود ، چنان كه سرهاى تركان و ديلمان به ارمغان فرستاده مى‏شود . ايشان را مى‏كُشند و مى‏سوزانند ، و پيوسته در ترس و وحشت و هراس به سر خواهند برد ، و زمين از خون ايشان رنگين و واى و فغان ، در ميان زنانشان بلند خواهد شد .
اين [نام‏برده‏]ها ، دوستانِ راستين من هستند . به واسطه آنان ، هر فتنه كور و تار را دفع مى‏كنم و به بركت وجود آنان ، زلزله‏ها را مى‏زدايم و تنگناها و بند و زنجيرها را بر مى‏دارم . درودها و رحمت پروردگارشان ، بر ايشان باد ! و ايشان همان رستگاران اند» .
ابو بصير [به عبد الرحمان بن سالم‏] گفت : اگر در همه عمرت جز همين حديث را نشنيده باشى، برايت بس است . پس آن را مگر از اهلش پنهان بدار .۳

1.الكافى : ج ۱ ص ۵۳۰ ح ۶ ، كمال الدين : ص ۳۱۸ ح ۱ ، الاُصول الستّةعشر : ص ۱۵ ، بحار الأنوار : ج ۵۷ ص ۲۰۲ ح ۱۴۶ .

2.يا : به فضل كسى جز من ، و عدالت كسى غير من ... .

3.الكافى : ج ۱ ص ۵۲۷ ح ۳ (با سند معتبر)، الغيبة، طوسى : ص ۱۴۳ ح ۱۰۸ ، الاحتجاج :ج ۱ ص ۱۶۲ ، تأويل الآيات الظاهرة : ج ۱ ص ۲۰۴ ح ۱۳ (با عبارت مشابه)، بحار الأنوار : ج ۳۶ ص ۲۰۲ ح ۶ . نيز ، ر. ك: كمال الدين : ص ۳۰۵ ح‏۱، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۱ ص ۴۰ ح ۱، الأمالى، طوسى : ص ۲۹۱ ح ۵۶۶ .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد اول
384

۱۵۱.الكافي : مُحَمَّدُ بنُ يَحيى‏ ، عَن مُحَمَّدِ بنِ أحمَدَ ، عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَينِ ، عَن أبي سَعيدٍ العُصفورِيِّ ، عَن عَمرِ(و ) بنِ ثابِتٍ ، عَن أبي حَمزَةَ ، قالَ : سَمِعتُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام يَقولُ :
إنَّ اللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وعَلِيّاً وأَحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِهِ مِن نورِ عَظَمَتِهِ ، فَأَقامَهُم أشباحاً في ضِياءِ نورِهِ ، يَعبُدونَهُ قَبلَ خَلقِ الخَلقِ ، يُسَبِّحونَ اللَّهَ ويُقَدِّسونَهُ ، وهُمُ الأَئِمَّةُ مِن وُلدِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله .

راجع : ص ۳۵۸ (ما روى بلفظ اثنا عشر اماماً)
وص ۲۹۲ (فصل دوم / معنى العترة وأهل البيت عليهم السلام)
وج ۲ ص ۱۴۲ (القسم الثاني / الفصل الأوّل / المهدى هو التاسع من ولد الحسين عليه السلام).

۳ / ۹

حَديثُ اللَّوحِ‏

۱۵۲.الكافي : مُحَمَّدُ بنُ يَحيى‏ ومُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللَّهِ ، عَن عَبدِ اللَّهِ بنِ جَعفَرٍ ، عَنِ الحَسَنِ بنِ ظَريفٍ وعَلِيُّ بنُ مُحَمَّدٍ ، عَن صالِحِ بنِ أبي حَمّادٍ ، عَن بَكرِ بنِ صالِحٍ ، عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ سالِمٍ ، عَن أبي بَصيرٍ ، عَن أبي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام قالَ :
قالَ أبي لِجابِرِ بنِ عَبدِ اللَّهِ الأَنصارِيِّ : إنَّ لي إلَيكَ حاجَةً ، فَمَتى‏ يَخِفُّ عَلَيكَ أن أخلُوَ بِكَ فَأَسأَلَكَ عَنها ؟ فَقالَ لَهُ جابِرٌ : أيُّ الأَوقاتِ أحبَبتَهُ ، فَخَلا بِهِ في بَعضِ الأَيّامِ فَقالَ لَهُ :
يا جابِرُ ، أخبِرني عَنِ اللَّوحِ الَّذي رَأَيتَهُ في يَدِ اُمّي فاطِمَةَ عليها السلام بِنتِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، وما أخبَرَتكَ بِهِ اُمّي أنَّهُ في ذلِكَ اللَّوحِ مَكتوبٌ ؟
فَقالَ جابِرٌ : أشهَدُ بِاللَّهِ ، أنّي دَخَلتُ عَلى‏ اُمِّكَ فاطِمَةَ عليها السلام في حَياةِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، فَهَنَّيتُها بِوِلادَةِ الحُسَينِ ، ورَأَيتُ في يَدَيها لَوحاً أخضَرَ ، ظَنَنتُ أنَّهُ مِن زُمُرُّدٍ ، ورَأَيتُ فيهِ كِتاباً أبيَضَ ، شِبهَ لَونِ الشَّمسِ ، فَقُلتُ لَها : بِأَبي واُمّي يا بِنتَ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، ما هذَا اللَّوحُ ؟ فَقالَت : هذا لَوحٌ أهداهُ اللَّهُ إلى‏ رَسولِهِ صلى اللَّه عليه و آله ، فيهِ اسمُ أبي وَاسمُ بَعلي وَاسمُ ابنَيَّ وَاسمُ الأَوصِياءِ مِن وُلدي ، وأَعطانيهِ أبي لِيُبَشِّرَني بِذلِكَ ، قالَ جابِرٌ : فَأَعطَتنيهِ اُمُّكَ فاطِمَةُ عليها السلام فَقَرَأتُهُ وَاستَنسَختُهُ .
فَقالَ لَهُ أبي : فَهَل لَكَ يا جابِرُ ، أن تَعرِضَهُ عَلَيَّ ؟ قالَ : نَعَم ، فَمَشى‏ مَعَهُ أبي إلى‏ مَنزِلِ جابِرٍ فَأَخرَجَ صَحيفَةً مِن رَقٍ‏۱ ، فَقالَ : يا جابِرُ انظُر في كِتابِكَ لِأَقرَأَ (أنَا) عَلَيكَ ، فَنَظَرَ جابِرٌ في نُسخَتِهِ فَقَرَأَهُ أبي ، فَما خالَفَ حَرفٌ حَرفاً .
فَقالَ جابِرٌ : فَأَشهَدُ بِاللَّهِ أنّي هكَذا رَأَيتُهُ فِي اللَّوحِ مَكتوباً :
« بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، هذا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ العَزيزِ الحَكيمِ ، لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ ونورِهِ وسَفيرِهِ وحِجابِهِ ودَليلِهِ ، نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الأَمينُ مِن عِندِ رَبِّ العالَمينَ ، عَظِّم يا مُحَمَّدُ أسمائي ، وَاشكُر نَعمائي ولا تَجحَد آلائي ، إنّي أنَا اللَّهُ لا إلهَ إلّا أنَا قاصِمُ الجَبّارينَ ، ومُديلُ‏۲ المَظلومينَ ، ودَيّانُ الدّينِ ، إنّي أنَا اللَّهُ لا إلهَ إلّا أنَا ، فَمَن رَجا غَيرَ فَضلي أو خافَ غَيرَ عَدلي ، عَذَّبتُهُ عَذاباً لا اُعَذِّبُ بِهِ أحَداً مِنَ العالَمينَ ، فَإِيّايَ فَاعبُد وعَلَيَّ فَتَوَكَّل ، إنّي لَم أبعَث نَبِيّاً فَاُكمِلَت أيّامُهُ وَانقَضَت مُدَّتُهُ ، إلّا جَعَلتُ لَهُ وَصِيّاً ، وإنّي فَضَّلتُكَ عَلَى الأَنبِياءِ ، وفَضَّلتُ وَصِيَّكَ عَلَى الأَوصِياءِ ، وأَكرَمتُكَ بِشِبلَيكَ وسِبطَيكَ حَسَنٍ وحُسَينٍ ، فَجَعَلتُ حَسَناً مَعدِنَ عِلمي ، بَعدَ انقِضاءِ مُدَّةِ أبيهِ ، وجَعَلتُ حُسَيناً خازِنَ وَحيي وأَكرَمتُهُ بِالشَّهادَةِ ، وخَتَمتُ لَهُ بِالسَّعادَةِ ، فَهُوَ أفضَلُ مَنِ استُشهِدَ وأَرفَعُ الشُّهَداءِ دَرَجَةً ، جَعَلتُ كَلِمَتِيَ التّامَّةَ مَعَهُ ، وحُجَّتِيَ البالِغَةَ عِندَهُ ، بِعِترَتِهِ اُثيبُ واُعاقِبُ .
أوَّلُهُم عَلِيٌّ سَيِّدُ العابِدينَ وزَينُ أولِيائِي الماضينَ ، وَابنُهُ شِبهُ جَدِّهِ المَحمودِ مُحَمَّدٌ الباقِرُ عِلمي وَالمَعدِنُ لِحِكمَتي ، سَيَهلِكُ المُرتابونَ في جَعفَرٍ ، الرّادُّ عَلَيهِ كَالرّادِّ عَلَيَّ ، حَقَّ القَولُ مِنّي لَاُكرِمَنَّ مَثوى‏ جَعفَرٍ ، ولَأَسُرَّنَّهُ في أشياعِهِ وأَنصارِهِ وأَولِيائِهِ ، اُتيحَت بَعدَهُ موسى‏۳ فِتنَةٌ عَمياءُ حِندِسٌ ، لِأَنَّ خَيطَ فَرضي لا يَنقَطِعُ ، وحُجَّتي لا تَخفى‏ ، وأَنَّ أولِيائي يُسقَونَ بِالكَأسِ الأَوفى‏ ، مَن جَحَدَ واحِداً مِنهُم فَقَد جَحَدَ نِعمَتي ، ومَن غَيَّرَ آيَةً مِن كِتابي فَقَدِ افترى‏ عَلَيَّ ، وَيلٌ لِلمُفتَرينَ الجاحِدينَ عِندَ انقِضاءِ مُدَّةِ موسى‏ عَبدي وحَبيبي وخِيَرَتي ، في عَلِيٍّ وَلِيّي وناصِري ، ومَن أضَعُ عَلَيهِ أعباءَ النُّبُوَّةِ ، وأَمتَحِنُهُ بِالاِضطِلاعِ بِها ، يَقتُلُهُ عِفريتٌ مُستَكبِرٌ ، يُدفَنُ فِي المَدينَةِ الَّتي بَناهَا العَبدُ الصّالِحُ‏۴ إلى‏ جَنبِ شَرِّ خَلقي ، حَقَّ القَولُ مِنّي لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ ابنِهِ وخَليفَتِهِ مِن بَعدِهِ ووارِثِ عِلمِهِ ، فَهُوَ مَعدِنُ عِلمي ومَوضِعُ سِرّي وحُجَّتي عَلى‏ خَلقي ، لا يُؤمِنُ عَبدٌ بِهِ إلّا جَعَلتُ الجَنَّةَ مَثواهُ ، وشَفَّعتُهُ في سَبعينَ مِن أهلِ بَيتِهِ كُلُّهُم قَدِ استَوجَبُوا النّارَ ، وأَختِمُ بِالسَّعادَةِ لِابنِهِ عَلِيٍّ وَلِيّي وناصِري وَالشّاهِدِ في خَلقي وأَميني عَلى‏ وَحيي ، اُخرِجُ مِنهُ الدّاعِيَ إلى‏ سَبيلي وَالخازِنَ لِعِلمِيَ الحَسَنَ .
واُكَمِّلُ ذلِكَ بِابنِهِ «م ح م د» رَحمَةً لِلعالَمينَ ، عَلَيهِ كَمالُ موسى‏ ، وبَهاءُ عيسى‏ ، وصَبرُ أيّوبَ ، فَيُذَلُّ أولِيائي في زَمانِهِ ، وتُتَهادى‏ رُؤوسُهُم كَما تُتَهادى‏ رُؤوسُ التُّركِ‏ وَالدَّيلَمِ ، فَيُقتَلونَ ويُحرَقونَ ، ويَكونونَ خائِفينَ مَرعوبينَ وَجِلينَ ، تُصبَغُ الأَرضُ بِدِمائِهِم ، ويَفشُو الوَيلُ وَالرَّنَّةُ۵ في نِسائِهِم ، اُولئِكَ أولِيائي حَقّاً ، بِهِم أدفَعُ كُلَّ فِتنَةٍ عَمياءَ حِندِسٍ ، وبِهِم أكشِفُ الزَّلازِلَ ، وأَدفَعُ الآصارَ وَالأَغلالَ «أُوْلَل-ِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَ تٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَل-ِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ » » .۶
قالَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ سالِمٍ : قالَ أبو بَصيرٍ : لَو لَم تَسمَع في دَهرِكَ إلّا هذَا الحَديثَ لَكَفاكَ ، فَصُنهُ إلّا عَن أهلِهِ .

1.الرَقُّ : ما يُكتب فيه ، وهو جلد رقيق ( الصحاح : ج ۴ ص ۱۴۸۳ « رقق » ) .

2.الإدالة : الغلبةُ ، اُديل لنا على أعدائنا : أي نصرنا عليهم ( النهاية : ج ۲ ص ۱۴۱ «دول») .

3.وفي الاحتجاج : «انتجبتُ بعده موسى ، واتيح بعده فتنة عمياء حندس» .

4.هو ذو القرنين ، لأنّ طوس من بنائه كما صرّح في رواية النعماني لهذا الخبر ( مرآة العقول : ص ۲۱۵) .

5.الرُّناء : الصوت . . . أي الصياح ( الصحاح : ج ۶ ص ۲۳۶۳ «رنا») .

6.البقرة : ۱۵۷ .

تعداد بازدید : 9474
صفحه از 427
پرینت  ارسال به