۱۳۲. الغيبة، نعمانى- به نقل از عبد الوهاب ثقفى، از امام صادق عليه السلام در باره پدرش - : او (امام باقر عليه السلام ) به حُمران نگريست و گريست و سپس فرمود: «اى حمران! شگفتا از مردم كه چگونه غافل شدند و فراموش كردند و يا خود را به فراموشى زدند و سخن پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله را در بيمارىاش از ياد بردند! مردم براى عيادتش مىآمدند و سلام مىدادند تا آن كه خانه پرشد. على عليه السلام آمد و سلام داد و نتوانست از ميان آنها بگذرد و آنان راهى برايش نگشودند. هنگامى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله اين را ديد، پشتىاش را برداشت و فرمود: "نزد من بيا، اى على!". هنگامى كه مردم چنين ديدند، كمى فشردهتر نشستند و راه گشودند و على از ميان آنها گذشت و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله او را كنار خود نشاند و سپس فرمود: "اى مردم! مىبينم كه در زندگىام، با على اين گونه مىكنيد. پس از وفاتم چه مىكنيد؟! به خدا سوگند، به اهل بيتم اندكى نزديك نمىشويد، جز آن كه نزد خداوند، مقرّبتر مىشويد و گاهى از آنها دور نمىشويد و از آنها روى نمىگردانيد، جز آن كه خداوند از شما روى مىگرداند". سپس فرمود: "اى مردم! بشنويد كه به شما چه مىگويم! هشيار باشيد كه رضايت و رضوان و بهشت خدا براى كسى است كه على را دوست بدارد و او را مولاى خود بداند و به او و فضيلت او و نيز به اوصياى من پس از او اقتدا كند و خدا بر خود، لازم كرده است كه دعاى مرا در حقّ آنان مستجاب كند. آنان دوازده وصى هستند و هر كس از آنان پيروى كند، از من است و من از ابراهيم هستم و ابراهيم از من است. دين من، دين او و دين او، دين من است. تبار او، تبار من و تبار من، تبار او و فضيلت من، فضيلت اوست، و من برتر از او هستم، بى آن كه فخر بفروشم. سخن مرا، سخن خدايم تأييد مىكند: «نسلى كه برخى از برخى ديگر هستند و خداوند، شنوا و داناست»"».۱