د - مسجد الحرام
۹۰. تاريخ اليعقوبى : پيامبر صلى اللّه عليه و آله در سال دهم هجرى براى عمره حجّ تمتّع ، مُحرم شد و در [محلّ] زمزم ، توقّف كرد و به ربيعة بن اُميّة بن خَلَف - كه كودكى بود - دستور داد زير سينه اُشتر ايشان بِايستد و به او فرمود: «اى ربيعه! بگو: اى مردم! پيامبر خدا مىگويد: شايد شما ديگر مرا در چنين حالى نبينيد. چنين موقعيتى را دريابيد. آيا مىدانيد اين جا ، چه شهرى است؟ آيا مىدانيد اين ماه ، چه ماهى است؟ آيا مىدانيد امروز ، چه روزى است؟».
مردم گفتند: آرى! شهر حرام و ماه حرام و روز حرام است.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: «پس خداوند ، خونها و اموال شما را همانند حرمت اين شهرتان و حرمت اين ماهتان و حرمت اين روزتان ، بر شما حرام [و محترم ]قرار داد. هان! آيا ابلاغ كردم؟». همگى گفتند: آرى. ايشان فرمود: «بار خدايا! گواه باش...».
سپس فرمود: «مبادا پس از من ، به كفر و گمراهى باز گرديد و برخى از شما بر گرده برخى ديگر سوار شوند. من در ميان شما چيزى بر جاى مىگذارم كه اگر به آن تمسّك جوييد ، هرگز گمراه نمىشويد: كتاب خدا و عترتم ، يعنى اهل بيتم. هان! آيا ابلاغ كردم؟». همگى گفتند: آرى.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: «بار خدايا! گواه باش».
سپس فرمود: «شما مسئوليد .۱ پس حاضرانِ شما به غايبان برسانند».۲
ه - غدير خُم
۹۱. صحيح ابن خزيمة : يزيد بن حيّان گفت : من و حُصَين بن سَمُره و عمرو بن مسلم به سوى زيد بن مسلم رفتيم و نزد او نشستيم . حصين به او گفت : اى زيد ! تو پيامبر خدا را ديدهاى و پشتش نماز خواندهاى و حديثش را شنيدهاى ، و همراهش جنگيدهاى و به خير بزرگى دست يافتهاى . اى زيد! حديثى را كه از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله شنيدهاى و آنچه را كه در همراهى او ديدهاى ، برايمان بازگو كن .
زيد گفت : باشد - پسر برادر - ! روزگار درازى گذراندم ، و سنّم بالا رفته ، و برخى چيزها را كه از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله شنيده بودم و در ذهنم بود ، فراموش كردهام . به هر چه برايتان نقل مىكنم، بسنده كنيد ، و هر چه را نقل نمىكنم ، مرا به زحمت نيندازيد .
[آن گاه] گفت : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله روزى در كنار بركهاى به نام خُم ، در ميان ما برخاست و خدا را حمد و ثنا گفت و پند داد و موعظه كرد و سپس فرمود : «امّا بعد ، اى مردم ! من بشرم . نزديك است كه فرستاده پروردگارم به سراغم بيايد و من خواست او را اجابت كنم . من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مىگذارم : اوّل آنها، كتاب خداست كه در آن، هدايت و نور است . هر كس به آن چنگ زند و آن را بگيرد ، بر هدايت است و هر كس آن را رها كند و از آن بگذرد ، بر گمراهى است . و [دومى] اهل بيتم هستند» . و بعد سه بار فرمود : «خدا را در باره اهل بيتم به ياد شما مىآورم!» .۳
1.از شما در باره اين دو بازماندهام ، سؤال و بازخواست خواهد شد.
2.تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۱۰۹ .
3.صحيح ابن خزيمة : ج ۴ ص ۶۲ ح ۲۳۵۷ ، السنن الكبرى ، نسايى : ج ۵ ص ۵۱ ح ۸۱۷۵ ، السنن الكبرى ، بيهقى : ج ۲ ص ۲۱۲ ح ۲۸۵۷ ؛ شرح الأخبار : ج ۲ ص ۴۸۱ ح ۸۴۳ (با عبارت مشابه)، المناقب ، كوفى : ج ۲ ص ۱۳۵ ح ۶۲۱ . نيز ، ر . ك : همين دانشنامه : ج ۱ ص ۲۶۹ ح ۷۸ .