۶. الكافى- به نقل از ابو بصير - : با امام صادق عليه السلام در باره «تو، تنها بيم دهندهاى و هر قومى هدايتگرى دارد» سخن گفتم. فرمود: «پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله ، بيم دهنده و على، هدايتگر است. اى ابو محمّد! آيا امروز هدايتگرى هست؟».
گفتم: آرى، فدايت شوم! پيوسته از ميان شما هدايتگرى در پى هدايتگرى بوده تا به شما رسيده است.۱
۷. تفسير العيّاشى- به نقل از حنان بن سدير - : شنيدم كه امام باقر عليه السلام در باره سخن خداى - تبارك و تعالى - : «تو، تنها بيم دهندهاى و هر قومى هدايتگرى دارد» مىفرمايد: «پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: من، بيم دهنده ام و على هدايتگر است و هر امامى، هدايتگر مردم روزگار خويش است».۲
۸. تفسير القمّى - در باره سخن خداوند: «هيچ امّتى نبود، مگر اين كه در ميان آن، هشداردهندهاى گذشته است» - : [فرمود : ]براى هر زمانى، پيشوايى است .۳
۹. الكافى: امام باقر عليه السلام فرمود : «اى شيعيان ! با سوره قدر، احتجاج كنيد تا پيروز شويد . به خدا سوگند ، سوره قدر، حجّت خداوند - تبارك و تعالى - پس از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله براى مردم ، و مهتر دين شما و مرز و نهايت دانش ماست . اى شيعيان ! با «حا . ميم . سوگند به كتاب روشن . ما آن را در شبى بابركت فرو فرستاديم و ما هشدار دهنده هستيم» احتجاج كنيد . اين آيه ويژه اولوا الأمر پس از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله است . اى شيعيان ! خداوند - تبارك و تعالى - مىفرمايد : «هيچ امّتى نبود، مگر اين كه هشدار دهندهاى در آن، گذشته است»» .
گفته شد: اى ابو جعفر ! هشدار دهنده امّت ، محمّد صلى اللّه عليه و آله است .
فرمود : «درست گفتى. آيا در حالى كه او زنده بود ، هشدار دهندهاى در گوشه و كنار جهان بود ؟». سؤال كننده گفت : نه .
امام باقر عليه السلام فرمود : «آيا نماينده او ، هشدار دهنده [از جانب] او نيست ، همان گونه كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در برانگيخته شدنش از سوى خداوند عزّ و جل ، هشدار دهنده است ؟».
او گفت : آرى .
فرمود : «پس محمّد صلى اللّه عليه و آله نيز همين گونه است . او از دنيا نرفت، مگر اين كه نماينده هشدار دهندهاى داشت» . [آن گاه] فرمود : «اگر بگويم كه چنين نبود ، نتيجهاش اين است كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله همه آنانى را كه در پشت مردان امّت اويند، تباه كرده است» .
سؤال كننده گفت : آيا قرآن برايشان كافى نيست ؟
فرمود : «چرا ؛ اگر تفسير كنندهاى براى آن باشد».
او گفت : آيا پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آن را تفسير نكرد ؟ فرمود : «چرا . آن را براى يك نفر تفسير كرد ، و جايگاه آن يك نفر را هم براى امّت توضيح داد ، و آن شخص ، على بن ابى طالب عليه السلام است» .
سؤال كننده گفت : اى ابو جعفر ! آيا اين ، امرى [پوشيده و ]ويژه است و عموم مردم نمىتوانند آن را تحمّل كنند ؟
فرمود : «سنّت خداوند، اين است كه جز به طور سرّى عبادت نشود ، تا زمانى كه وقتش برسد و دينش را در آن آشكار نمايد ، همان گونه كه پيامبر خدا با خديجه [داراى عقيده ]پنهان بودند ، تا اين كه به آشكار كردن، فرمان آمد» .
سؤال كننده گفت : آيا لازم است صاحب اين دين هم پنهانكارى كند ؟
فرمود : «آيا على بن ابى طالب ، روزى كه با پيامبر خدا اسلام آورد ، ايمانش را پنهان نكرد تا اين كه رسالت پيامبر خدا ، علنى شد ؟». گفت : آرى .
فرمود : «وضعيت ما نيز همين گونه است تا زمان آنچه مقدّر شده، برسد» .۴
1.الكافى : ج ۱ ص ۱۹۲ ح ۳ ، بصائر الدرجات : ص ۳۱ ح ۹ ، تأويل الآيات الظاهرة : ج ۱ ص ۲۲۹ ح ۵ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۲۷۹ ح ۴۳ .
2.تفسير العيّاشى : ج ۲ ص ۲۰۴ ح ۷ وح ۸ (به نقل از بريد بن معاويه ، با عبارت مشابه)، بحار الأنوار : ج ۳۵ ص ۴۰۴ ح ۲۲ .
3.تفسير القمّى : ج ۲ ص ۲۰۹ ، بحار الأنوار : ج ۲۳ ص ۲۹ ح ۴۴ .
4.الكافى : ج ۱ ص ۲۴۹ ح ۶ ، بحار الأنوار : ج ۲۵ ص ۷۱ ح ۶۲ .