كامل خواستههاى خود را برآورده كند، مگر آن كه آزادى او به آزادى ديگر شهروندان يا حقوق آنها لطمهاى بزند . اين امر نقش دولت و دين را در زندگى فردى و اجتماعى مردم به شدّت كاهش مىدهد و موجب شكاف طبقاتى بين جوامع انسانى مىشود.
اين مبنا نيز با آموزه مهدويّت ناسازگار است؛ زيرا مهدويّت انسان را به فضيلت و معنويت و سعادت واقعى فرا مىخواند و آزادى انسان را در چارچوب فضيلت و معنويّت تعريف مىكند. آموزه مهدويّت در واقع منافاتى با آزادى انسان ندارد. خداوند انسان را موجودى آزاد و مختار آفريده است؛ امّا آزادى انسان به اين معنا نيست كه هر كارى بخواهد انجام دهد؛ هر چند موجب گمراهى يا سقوط معنوى ديگران شود يا به هلاكت خودش بينجامد. انسان علاوه بر آزادى سياسى - اجتماعى ، نيازمند آزادى معنوى است تا در سايه آن از هر گونه بندگى و بردگى غير خدا، از قبيل هواى نفس، قدرت ، ثروت ، شهرت ، مقام و... آزاد شود. تنها در چنين فضايى است كه هر كسى مىتواند آزادانه راه فضيلت و معنويت را طى كند؛ امّا ليبراليسم غربى اين معنا از آزادى را نپذيرفته است و به آزادى بىقيد و بند اعتقاد دارد؛ در حالى كه اين نوع از آزادى - چنان كه گفتيم - موجب ظلم و سلب آزادى برخى از انسانها مىشود. ليبراليسم غربى، كه از مبانى جهانىسازى غربى است، با آموزه دينى و مهدويّت اسلامى سازگارى ندارد.
۴. حسگرايى و تجربهگرايى
يكى از مبانى فكرى تمدّن امروز غرب ، حسگرايى است. بنا بر اين مبنا علمى يا واقعى بودن هر چيزى، از راه تجربه و حس به اثبات مىرسد؛ به عبارت ديگر مبانى فكرى غربى بر اساس حس يا عقل محض استوار است؛ در حالى كه مبانى فكرى مهدويّت، علاوه بر عقل، بر وحى و معارف وحيانى تكيه دارد. طبيعى است همين نگاه مادىگرايانه غربيان به واقعيات منجر به انكار امور ماوراء مادى (متافيزيك)