حوزه مطالعات تخصصى دارمستتر، پيش از تأليف اين كتاب، زرتشتپژوهى و ايرانشناسى بوده است و وى اساساً تخصّصى در زمينه اسلامشناسى نداشته است. دارمستتر در فرهنگ شرق بيشتر در باره آيين زرتشت و قوانين آن مطالعه داشته و نتايج مطالعات خود را در كتابى با عنوان تفسير اوستا در موضوع «قوانين زرتشت يا ونديداد اوستا» منتشر كرده است.۱ از جمله ديدگاههاى وى تأثيرپذيرى اديان ابراهيمى از آيين زرتشت است. هر چند دارمستتر زرتشت را پيامبر نمىدانست، معتقد بود آموزههاى زرتشتى تأثير جدّى در اديان ابراهيمى، يعنى يهوديّت، مسيحيت و اسلام، داشته است.
دارمستتر در تحليل مسئله مهدويّت و چگونگى پيدايش اين تفكر و ديگر آموزههاى اسلامى، با توجّه به تخصص و دلدادگىاش به دين زرتشت و اسطورهشناسى ايران باستان، سعى مىكند تا همخوانى و قرابتى ميان اعتقادات موجود در اديان ابراهيمى به وجود آورد و شديداً به شباهتهاى اسطورهشناختى اهتمام مىورزد. وى حتّى اعتقاد قطعى به منجى را در يهوديت، مسيحيت و اسلام، تحت تأثير اساطير ايرانى مىداند.۲
وى اعتقاد به مهدويّت را تحت تأثير تفكر ايرانيان و زرتشتيان در باره سوشيانس (سَوشِينَت) دانسته و آن را چنين تقرير مىكند:
مىدانيد كه محمّد شريعت خود را چگونه بنيان نهاد؟ هنگامى كه او ظهور كرد، در عربستان علاوه بر شرك ملى باستانى، سه ديانت بيگانه موجود بود: آيين يهود، ديانت عيسوى و كيش زردشت؛ يعنى ديانتى كه پيش از نهضت اعراب در ايران رواج داشت ... . در ديانت اسلام آثارى از اصول ديانت يهودان و عيسويان و اساطير ملل مذكور ديده مىشود. نكته مشتركى كه در اين سه ديانت يافت مىشد،