مىشود. بنا بر تصريحهايى كه در باره نجات مطرح شده است، مىتوان گفت : نجات در فرهنگ چينى در سايه حكومتى فراگير برقرار مىشود.
از ويژگىهاى آموزه منجى موعود در فرهنگ چينى، گذشتهگرا بودن آن است. در فرهنگ چين چيزى به نام «بازآفرينى» وجود دارد كه در روزگار باستان به دست امپراطوران افسانهاى محقّق شده بود. اين دوران تحت عنوان «عصر طلايى» مطرح مىشود و مردم اميدوارند كه با آمدن منجى موعود، آن گذشته طلايى احيا گردد.
اين مسئله مقتضاى جهانبينى چينى نيز هست؛ زيرا نگرش آنها به جهان ادوارى است؛ به گونهاى كه طبق يك چرخه منظم تكرار مىشود. بنابراين ديدگاه عصر طلايى نه يك بار، بلكه بارها قبل از اين محقّق شده بوده و ما باز هم در راه تحقّق دوباره آن قرار داريم.
آخرين ويژگى آموزه منجى موعود در فرهنگ چينى آن است كه مردم چين نگرش خاصى به اديان مطرح در فرهنگ چينى، و از جمله سه دين : كنفوسيوس، تائو و بودا دارند و نجات به وسيله هر يك از اينها را ممكن مىدانند. به نظر مىرسد هر چند منجى موعود در هر يك از اين اديان با ديگرى متفاوت است و در دورههاى مختلف افراد متعدّدى در هر يك از اينها ادعاى منجى بودن كردهاند، امّا تودههاى مردم به دنبال منجى واحدى هستند كه تمام عالم را به سوى هماهنگى و صلح بزرگ هدايت كند، و برايشان مهم نيست كه او متعلّق به چه گرايشى باشد و يا حتّى به چه نامى خوانده شود. تعدّد منجى در هر يك از اين اديان نيز، شاهد ديگرى است كه نشان مىدهد آنها به دنبال شخص خاصى نيستند؛ بلكه تنها منتظر فردى با اوصافى كلّى به عنوان منجى هستند.۱