93
دو سرای زندگی (بر گرفته از دنیا و آخرت)

سيم در آنهاست، بنويسيد (/ بريزيد). آن گاه رو به پول‏ها كرده و به دشنام دادن به آنها پرداخت و گفت: لعنت خدا بر شما پول‏ها! پروردگارم را از ياد من برديد و مرا از كار آخرتم غافل ساختيد تا آن كه فرمان خدا چنين مرا غافلگير كرد!۱

ج ـ همنشينى با گنه‏پيشگان

۱۳۱.عيسى عليه‏السلام: با اهل معاصى، همنشينى نكنيد كه شما را به دنيا علاقه‏مند مى‏سازند و آخرت را از يادتان مى‏برند.۲

1.. اِحذَرُوا المالَ ، فَإِنَّهُ كانَ فيما مَضى رَجُلٌ قَد جَمَعَ مالاً ووَلَدا ، وأقبَلَ عَلى نَفسِهِ وعِيالِهِ وجَمَعَ لَهُم فَأَوعى ، فَأَتاهُ مَلَكُ المَوتِ فَقَرَعَ بابَهُ وهُوَ في زِيِّ مِسكينٍ ، فَخَرَجَ إلَيهِ الحُجّابُ فَقالَ لَهُم : اُدعوا إلَيَّ سَيِّدَكُم . قالوا : أو يَخرُجُ سَيِّدُنا إلى مِثلِكَ! ودَفَعوهُ حَتّى نَحَّوهُ عَنِ البابِ .
ثُمَّ عادَ إلَيهِم في مِثلِ تِلكَ الهَيئَةِ ، وقالَ : اُدعوا إلَيَّ سَيِّدَكُم وأخبِروهُ أنّي مَلَكُ المَوتِ ، فَلَمّا سَمِعَ سَيِّدُهُم هذَا الكَلامَ قَعَدَ خائِفا فَرِقا ، وقالَ لِأَصحابِهِ : لينوا لَهُ فِي المَقالِ ، وقولوا لَهُ : لَعَلَّكَ تَطلُبُ غَيرَ سَيِّدِنا ـ بارَكَ اللّه‏ُ فيكَ !
قالَ لَهُم : لا ، ودَخَلَ عَلَيهِ وقالَ لَهُ : قُم فَأَوصِ ما كُنتَ موصِيا ؛ فَإِنّي قابِضٌ روحَكَ قَبلَ أن أخرُجَ . فَصاحَ أهلُهُ وبَكَوا .
فَقالَ : اِفتَحُوا الصَّناديقَ وَاكتُبوا أكِبّوا ما فيهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَى المالِ يَسُبُّهُ ويَقولُ لَهُ : لَعَنَكَ اللّه‏ُ يا مالُ ! أنسَيتَني ذِكرَ رَبّي وأغفَلتَني عَن أمرِ آخِرَتي حَتّى بَغَتَني من أمرِ اللّه‏ِ ما قَد بَغَتَني؟! (عدّة الداعى : ص ۹۵) .

2.. لا تُجالِسوا أهلَ المَعاصي! فَيُرَغِّبوكُم فِي الدُّنيا ويُنسوكُم الآخِرَةِ (نثر الدرّ : ج ۷ ص ۳۶) .


دو سرای زندگی (بر گرفته از دنیا و آخرت)
92

ب ـ حرص

۱۳۰.پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: از [دلبستگىِ به] ثروت حذر كنيد ؛ زيرا كه در گذشته مردى بود كه مال و اولاد گرد آورد و به خود و خانواده‏اش پرداخت و براى آنان جمع كرد و اندوخت. ملك الموت در هيئت شخصى فقير به نزد او آمد و درِ خانه‏اش را كوبيد. دربانان بيرون آمدند. ملك الموت به آنان گفت: خواجه خويش را صدا بزنيد كه نزد من بيايد.
دربانان گفتند: «خواجه ما براى چون تو كسى، بيرون آيد؟!» و او را عقب راندند و از درِ خانه دورش كردند.
ملك الموت دوباره با همان هيئت به سوى آنان آمد و گفت: خواجه خويش را صدا بزنيد و به او بگوييد من ملك الموت هستم.
خواجه، چون اين سخن را شنيد، از ترس و هراس نشست و به يارانش گفت: با او به نرمى سخن بگوييد و به او بگوييد: خدا خيرت دهد! شايد دنبال كس ديگرى غير از خواجه ما هستى!
ملك الموت به آنان گفت: خير. و نزد خواجه رفت و به وى گفت: برخيز و آنچه مى‏خواهى، وصيّت كن ؛ زيرا پيش از آن كه بيرون روم، جانت را خواهم گرفت.
اهل خانه فرياد زدند و گريستند.
خواجه به آنان گفت: صندوق‏ها را باز كنيد و آنچه را از زر و

  • نام منبع :
    دو سرای زندگی (بر گرفته از دنیا و آخرت)
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری؛ تلخیص: مرتضي خوش نصيب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4708
صفحه از 98
پرینت  ارسال به