كه غذايى را دوست دارد؛ ولى چون مىداند خوردنش براى او خطرساز است، نه تنها در خود ميلى نسبت بدان احساس نمىكند؛ بلكه قلبا از آن متنفّر است.
اكنون بايد دانست كه زهد اسلامى، به معناى بىميلى طبعى به دنيا نيست (زيرا بىرغبتىِ طبعى نسبت به لذايذ مادّى، ارزش نيست بلكه، نوعى بيمارى است)؛ زهد اسلامى، عبارت است از بىرغبتى قلبى نسبت به دنياى نكوهيده و لذايذى كه براى انسان زيانبار اند.
توضيح مطلب، اين كه: گاه انسان طبعا و قلبا مايل به كارى است؛ امّا خرد، او را به دليل زيانبار بودن آن كار منع مىكند و انسان نيز به رغم ميل خود، از انجام دادنش خوددارى مىورزد. اين اقدام، «صبر» و كسى كه خويشتندارى مىكند، «صابر» ناميده مىشود؛ چرا كه در برابر رغبت طبعى و ميل قلبى خود مقاومت كرده است.
امّا زهد ـ كه يك درجه بالاتر از صبر است ـ آن است كه بىميلى قلبى نسبت به لذايذ زيانبار، چنان بر انسانْ چيره شود كه رغبت طبيعى او تحت سيطره آن قرار گيرد، به گونهاى كه خوددارى از لذايذ زيانبار، نيازى به صبر و مقاومت نداشته باشد ؛ بلكه انسان، ديگر ميلى نسبت به آنها در وجود خود، احساس نكند.
هنگامى كه انسان به اين مرتبه والاى زهد دست يابد، نسبت به از كف دادن يا به كف آوردن دنيا بىتفاوت مىگردد ؛ چنان كه