واجبات اعتقادی است. در واجبات اعتقادی، چه چیزی مقصود اصلی و نهایی است؟ آیا معرفت و شناخت امور اعتقادی، مقصود اصلی است و یا تدیّن و اعتقاد داشتن به آنها؟
با اینکه بحث حاضر اهمّیت فراوانی دارد، متکلّمان در کتب کلامی به این بحث نپرداختهاند و صرفاً در کتب متأخّر اصولی، آن هم بسیار مختصر و مجمل به آن اشاره شده است. بر این پایه، جا دارد عنوان جدیدی در مباحث کلامی شکل بگیرد و عهدهدار بحث از مقصود اصلی در اعتقادات شود.
از جمله ثمرات این بحث، میتوان به تأثیرگذاری آن در حجّیت ظنون اعتقادی اشاره نمود. یکی از مباحث مهم در اعتقادات، امکان تعبّد به ظنون اعتقادی است. بسیاری از متفکّران اسلامی معتقدند ظنون اعتقادی حجّیت ندارند؛ زیرا اثر عملی بر آنها مترتّب نیست.۱ این دیدگاه زمانی استوار و مستحکم خواهد ماند که هدف اصلی در اعتقادات را «شناخت» بدانیم؛ ولی اگر هدف اصلی در اعتقادات را «تدیّنورزی» بدانیم که خود یک فعل شمرده میشود، در این صورت میتوان برای تعبّد به ظنون اعتقادی نیز همانند ظنون فقهی، اثر عملی در نظر گرفت و به تبع، ظنون اعتقادی را نیز از حجّیت لازم برخوردار دانست.۲
در تعیین مقصود اصلی و نهایی از واجبات اعتقادی، دو دیدگاه معروف وجود دارد: وجوب معرفت و شناخت عقلی، وجوب تدیّن و اعتقادورزی. هر دو دیدگاه معترفاند که شناخت بدون تدیّن، تأمین کننده هدف از وجوب اعتقادی نیست، و در مقابل، تدیّن بدون شناخت نیز معنا ندارد. با این نکته ممکن است این سؤال به ذهن برسد که بحث حاضر ثمره خاصّی ندارد. به